قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت
 
برنامه بعدی که تقدیم تان می کنیم، برنامه آقای محمد باقر سجودی، شیعه هدایت یافته است که خانه عنکبوت نام دارد و از شبکه جهانی نور پخش می شد. این برنامه از تیر ماه 1395 به بعد دیگر پخش نمی شود و در 32 قسمت به پایان رسیده است. موضوع این برنامه، عقاید گمراهان است. بدلیل سست بودن عقاید گمراهان بمانند تار عنکبوت، اسم این برنامه خانه عنکبوت انتخاب شده است. لازم به ذکر است آقای محمد باقر سجودی در برنامه دیگری که "برهان قاطع" نام دارد این بار از هر صفحه قرآن کریم بر علیه گمراهان دلیل می آورد. شما می توانید این برنامه ایشان را نیز از وبلاگ قرآن هدایتگر است به صورت صوتی دانلود فرمایید.
وبلاگ قرآن هدایتگر است آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت را برای شما تدارک دیده است. با کلیک بر روی عنوان "لینک 1" یا کلیک بروی عکس، به صفحه دانلود می روید و در آن جا می توانید کل فایل ها، یا تک تک دانلود فرمایید
در صورت بروز هر گونه مشکل، یا نیاز به راهنمایی به ما اطلاع دهید
آخرین تاریخ بروزرسانی: 14 تیر 1395
این برنامه در 32 قسمت به پایان رسیده و دیگر پخش نمی شود
 
برای دانلود، روی عکس ها کلیک کنید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهاتآرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: دانلود آرشیو برنامه ها خانه عنکبوت گمراهان قرآن هدایتگر است پاسخ به شبهات وبلاگ اهل سنت

تاريخ : یک شنبه 22 اسفند 1395 | 23:44 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 

میخواهیم در مورد روایتی دیگر بحث کنیم که دشمنان عمر بن خطاب برای تخریب شخصیت او در دست می گیرند

متن شبهه از این قرار است:

گفته شده هنگامی که عمر اسلام آورد ، قریش به وحشت افتاد و با اسلام آوردن عمر، مسلمانان نیرومند شدند و گفته شده خداوند بوسیله عمربن خطاب اسلام را عزت بخشید و گفته شده پیامبر دعوت خود را آشکار نکرد مگر پس از اسلام آوردن عمر و... در حالی که بخاری در صحیحش چنین روایت می کند:

بَيْنَمَا هو في الدَّارِ خَائِفًا إِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِيُّ أبو عَمْرٍو عليه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِيصٌ مَكْفُوفٌ بِحَرِيرٍ وهو من بَنِي سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا في الْجَاهِلِيَّةِ فقال له ما بَالُكَ قال زَعَمَ قَوْمُكَ أَنَّهُمْ سيقتلونني إن أَسْلَمْتُ قال لَا سَبِيلَ إِلَيْكَ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا أَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِيَ الناس قد سأل بِهِمْ الْوَادِي فقال أَيْنَ تُرِيدُونَ فَقَالُوا نُرِيدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذي صبأ قال لَا سَبِيلَ إليه فَكَرَّ الناس

عبد اللّه بن عمر مى‏گويد: عمر ، در حالى كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مى‏شود؟ گفت: قوم تو مى‏گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مى‏كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسى با تو كارى ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئى مى‏روند گفت: كجا مى‏رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مى‏جوئيم گفت: كارى به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.

صحیح البخاری - کتاب المناقب - باب اسلام عمر بن الخطاب ... - ح 3600

 

حدثني يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال حدثني عمر بن محمد قال فأخبرني جدي زيد بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال بينما هو في الدار خائفا

عبدالله بن عمر ازعمربن خطاب نقل ميكند: عمربن خطاب از وحشت درخانه پنهان شده بود

إذ جاءه العاص بن وائل السهمي أبو عمرو عليه حلة حبرة وقميص مكفوف بحرير وهو من بني سهم وهم حلفاؤنا في الجاهلية

كه عاص بن وائيل كه ازبزرگان كافران بود ولباس حرير پوشيده بود آمد

فقال له ما بالك

وگفت: تورا چه شده ( چرا وحشت زده اي)

قال زعم قومك أنهم سيقتلوني إن أسلمت

عمر گفت: قوم تو ميگویند اگر من اسلام بياورم مرا خواهند كشت

“قال لا سبيل إليك بعد أن قالها أمنت

عاص به عمر گفت:كسي با تو كاري ندارد. عمر گفت: بعد اين سخن او ايمان اوردم

فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي فقال أين تريدون

عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و آنطرف ميروند پس گفت دنبال چي هستيد

فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذي صبا

گفتند دنبال اين پسر خطاب هستيم كه از دين برگشته

قال لا سبيل إليه فكر الناس

عاص گفت كاري به كارش نداشته باشيد پس جماعت كافران پراكنده شدن.

صحيح بخاري - باب اسلام عمر بن خطاب - حدیث شماره 3651:

 

اگر عمر بن خطاب انطور بود كه عمريان ميگن و نبی و مومنان تا عمر مسلمان نشده بود نميتوانستن برن كعبه نماز بخوانند تا انكه عمر گفت پاشيد بريم تو كعبه نماز بخوانيم و با كافران جنگيد و همه را كشت و شجاعت بسيار داشت، ايا عاص بن وائل كه قران ميكه شانع نبي بود و نبي را مسخره مي نمود، احمق بود كه يك كسيكه بسيار شجاع هست را اجازه بده كه بله برو مسلمان شو نميزارم كسي تو رو بكشه؟ نتيجه ميگيريم عمر نه شجاعتي داشته و نه اهميتي! يك شخصي بود كه نه كفرش بدرد كافران ميخورده و نه مسلمان شدنش به كافران اسيب ميزد گفتن حالا مسلمان شدي هم شدي

 

در جواب شبهه اسلام آوردن عمر بن خطاب:

اولا: پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میفرماید

«بار خدایا! هر یک از این دو مرد را که خود می‌پسندی، سبب سربلندی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمر بن خطاب».

سند حدیث: سنن ترمذی حدیث شماره 3681 این حدیث صحیح است

ایا اعتراضی به حدیث پیامبر دارید؟

 

دوما: اگر با کوردلی و بغض و عداوت حدیث را نمی خواندی، علت این واکنش عمر بن خطاب نوشته شده بود

”فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي” عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و انطرف ميگردند

مردم زیادی برای کشتن عمر بن خطاب امده بودند، آیا در چنین موقعیتی انسان پرتقال پوست میکند یا میترسد و به فکر فرار می افتد؟

 

سوما: اینکه برخی اوقات می گویم گمراهان با تفسیر های من در آوردی نصف اسلام و قرآن را در آنطرف نابود می کنند عین حقیقت است، مثلا با این موضع گیری و فقط برای تخریب شخصیت عمر بن خطاب، از آن طرف ایمان موسی را هم زیر سوال برده اند.

موسی علیه السلام از عصایش که تبدیل به مار شد ترسید:

وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ

و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مى‌جنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمى‌ترسند.(27:10)

آیا ترسیدن، در جایی که واقعا باید ترسید، عیب و نقصان است؟ شاید بگویید قیاس مع الفارق است! موسی از مار ترسید که حق داشت، ولی عمر بن خطاب چرا از مردم ترسید؟. ولی شما در اشتباه هستید! موسی هم دقیقا در شرایطی مشابه قرار داشت. همانطور که عمر بن خطاب تنها بود و ترسید، موسی هم در مقابل مردم تنها بود و ترسید و برخلاف عمر که از مردم فرار نکرد، اتفاقا موسی فرار کرد! پس آیا فرار او از مردم، نشانه بی ایمانی موسی است؟ این چه نوع تفسیر هاییست که بر هوای نفس تان و فقط از روی بغض و کینه و عداوت می کنید، اسلام را شما کامل می کنید؟ فقط برای بی ارزش نشان دادن ایمان کسی چون فاروق حاضرید ایمان پیامبران الوالاعزم را هم زیر سوال ببرید؟

موسی عینا در شرایط عمر بن خطاب قرار داشت و مورد هجوم مردم عصبانی قرار گرفت و ترسید، بخوانید:

وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ

20 قصص

مردي از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت : اي موسي ! درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشسته‌اند ، پس ( هر چه زودتر از شهر ) بيرون برو . مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم . ‏

فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

21 قصص

موسي از شهر خارج شد ، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود گفت : پروردگارا ! مرا از مردمان ستمگر رهائي بخش . ‏

حال سوال این است: آیا ایمان به ایمان موسی دارید؟ اگر گفتید: بله! پس خواهیم گفت آیا موسی ترسو بود؟ اگر گفتید بله: پس کافر شدید! اگر گفتید خیر: پس هر توجیهی برای عمل موسی آوردید همان جواب را برای شما در قبال تهمتی که به عمر خطاب وارد می کنید می اوریم. یا باید تهمت بی ارزش بودن ایمان عمر را همزمان به موسی هم بزنید یا عملی که صد در صد مشابه هم بوده اند را توجیه به احسن کنید و ندانسته تهمت به پیامبران الوالاعزم نزنید.

 

چهارما: اگر همه دیدی که شما به تاریخ دارید را بپذیریم که عمر نه ایمانش نفعی به مسلمانان و نه کفرش ضرری به کافران نمیرساند، پس چطور علی را به زعم خودتان طناب در گردن، کشان کشان در شهر می کشاند؟ او چگونه ترسوئی بود که علی از مرده اش هم میترسید؟ چگونه ترسوئی بود که امپراطوری های روم و ایران را فتح کرد و همه جا را زیر سلطه اسلام در آورد؟ ایا حقیقتا انسانی ترسو چنین قدرتی دارد؟

بهتر نیست به خودتان بخندید؟.

 


برچسب‌ها: پاسخ به شبهات عمر بن خطاب اهل سنت شیعه قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 

یکی از خوانندگان وبلاگ با نام مستعار "بنده خدا" کامنتی داده بود، در مورد حدیثی که رسول الله در آن حدیث دعا کرده بود به درگاه پروردگار، که عمر خطاب و یا ابوجهل، به ترتیب بدلیل قدرت جنگجویی و قدرت مالی برای عزت بخشیدن به اسلام ایمان بیاورند. این دعای رسول در اوایل دوران بعثت ایشان صورت پذیرفته است

کامنت این خواننده را بخوانید که عینا کپی شده است:

باسلام این روایت شما نه تنها سندی نداشت درصورتی که فردی که در همه تواریخ ثابت شده که ملعون بوده موجب اذیت پیامبر بوده تامرگش ابوجهل لعنة الله علیه رو خوب جلوه دادید لطفا درجواب سوالم اول بگویید شیعه هستید یا سنی اگر سنی هستید منبع را ذکر کنید و اگر شیعه اید صد درصد منبع را ذکر کنید و قوی بودن روایت رو اثبات کنید و اگر شما هم این روایت رو فقط شنیده اید و منبعی ندارید لطفا این مطلب رو از وبتون حذف کنید تا اگر غلط بود گناهش دامن گیرتان نشود

اگه دراین روایت نوشته که دعا کرده شده درمورد ابوجهل توسط پیامبر پس آن روایت در کتاب رساله شیخ صدوق (ره) دارای منبع موثق نوشته شده که 7 صندوق در جهنم درچاهی در شکم ماری هست که کل جهنم از زهبر آن و از بوی بد چاه به خدا پناه میبرند و می هراسند هست که دریکی از این صندوق ها ابوجهل میباشد را چه میگویید با توجه به منبع کاملا موثق

 

در جواب این خواننده گرامی:

سلام و درود

توجه: با توجه به موضع خواننده مشخص است که در پست مربوطه سند روایت ذکر نشده بود، ولی در ویرایش های بعدی سند همه روایت های ذکر شده به پست مربوطه اضافه گردید.

خواننده گرامی اشکالی که شما در مورد ذکر نشدن سند حدیث و روایت ها فرمودید وارد هست، حتی با وجود این که این وبلاگ مطلقا حدیث هایی که کاملا صحیح نباشند را هرگز ذکر نمی کند

این حدیث کاملا صحیح هست

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ , قَالَا : حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ ، حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ ، عَنْ نَافِعٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : " اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ : بِأَبِي جَهْلٍ , أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ " ، قَالَ : وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ . قَالَ أَبُو عِيسَى : هَذَا حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ .

معنی: «بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمربن خطاب»

رقم الحديث: 3643

کتاب: سنن الترمذي، كِتَاب الدَّعَوَاتِ أبوابُ الْمَنَاقِبِ باب في مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه

رسول این دعا را در حق عمر بن خطاب بخاطر قدرت و نفوذ جسمانی و جنگاوری اش و در حق ابوجهل بخاطر ثروت و سخنوری اش کرده است. شما واقعا چه تصوری از اسلام و مبعوث شدن محمد دارید؟ برادر من، رسول برای دعوت همین آدم ها مبعوث شده بود!!! اگر آدم های گمراه و مشرک در آن زمان نبودند، رسولی مبعوث نمی شد!

تا قبل از این دعای رسول و اسلام آوردن عمر بن خطاب، کمتر از 50 نفر اسلام آورده بودند، دعوت رسول مخفیانه بود، مسلمان ها را شکنجه میدادند، کسی جرات نداشت بگوید من مسلمان هستم!!! عبادت بت (اشخاص) در آن زمان مرسوم بوده و رسول هم برای شکستن آنها و دعوت به پروردگار یگانه مبعوث شده بود. آیا گناه هست که رسول برای اسلام آوردن یکی دعا کند؟!!! پس رحمه اللعالمین چه می شود؟

با این دعا، الله رحمتش را معطوف عمر بن خطاب کرد و او مسلمان شد، اگر رحمتش را معطوف ابوجهل میکرد شما حق نداشتی بگویی چرا؟!!! خواست خداست. خدا هدایتش کرده، به شما چه مربوط! تنها کسی که از او سوال نمی شود الله است. الله هر کس را بخواد هدایت میکند و نعمتش را بی منت به او عطا میکند. چرا شما بخیل هدایت شدن دیگران هستی؟ بهشت الله وسیع است و جای کسی تنگ نمی شود! و الله هر کس را که بخواهد مورد عنایتش قرار می دهد و می بخشد. الله هر کس را با هر بار گناهی، (اگر از روی جهل و بی اطلاعی باشد) اگر توبه کند قطعا خدا توبه پذیر مهربان است.

تا قبل از مبعوث شدن رسول، مردم مکه مشرک بودند، گناهان کبیره مرتکب می شدند. خدا را یکی می دانستند و آن الله، ولی برای الله در عبادتش شریک قایل می شدند. دخترانشان را زنده به گور میکردند (البته عده ای کم این رسم و داشتن) و هزاران عمل شرک آمیز دیگر، ولی بعد از مبعوث شدن رسول، ایمان آوردند، برای تبلیغ دین الله و رساندن پیام جانشان را دادند. توبه کردند.

ایمان آنها که در صدر اسلام برای پیام الله جهاد کردند، به مراتب از ایمان ماها باارزش تر هست. آنها السابقون الاولون شدند. برای آن که این پیام به ما برسد از جانشان گذشتند، یا کسایی دیگر مثل عمر بن خطاب در جنگ ها 30 زخم برداشتند، جنگ های آنها، خالصانه برای الله بود، نه در دفاع از بنده های الله!

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند!(9:19)

آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!(9:20)

پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغهایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند؛(9:21)

همواره و تا ابد در این باغها خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است!(9:22)

آیات 19 تا 22 سوره توبه

 

آیا مطمینی که اگر در آن زمان و شرایط می بودی جزء این دسته می شدی؟ یا جزء دسته خانه نشین می شدی؟ همه کسایی که رسول دعوت کرد و ایمان آوردند، تا قبل از بعثت رسول مشرک بودند. حتی ابوطالب پدر علی رضی الله عنه بر اسلام نمرد. این که رسول نزد او می رود که دعوتش می کند به اسلام به آن معنی است که او حتی آیین ابراهیم را هم گمراهانه تبعیت می کرد. به آن دلیل که الله خود دعوت به آیین ابراهیم هم می کند و وقتی کسی مثل ابوطالب دعوت می شود یعنی بر طریق شریعت الله نبوده است

عجیب برای علی بن ابی طالب، روزی بود که آیین و عبادت رسول و خدیجه را دید. عبادت آنها نزد علی، متفاوت بوده با عبادت همشهری هایش، قومش و عبادت پدرش، و بدلیل علاقه زیادی که به محمد داشت، چون سرپرستی او به محمد سپرده شده بود (بنوعی پسر خوانده رسول الله بود) این بچه 8 ساله فردای آن روز ایمان آورد.

و این رحمه اللعالمین بود که با مبعوث شدنش، آنها را تذکر داد و به راه مستقیم بازگرداند. اگر آنها یکتاپرست می بودند، که دیگر مبعوث شدن رسول بی معنی است! رسول مبعوث شد تا رحمتی باشد برای ابوجهل ها، تا دعوت شان کند و در حق شان دعا کند

آنها ایمان آوردند و صحابی رسول الله شدند، الله در مورد صحابی رسول فرموده:

شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛(3:110)

اگر خدا اراده می کرد که ابوجهل ایمان بیاورد، آیا تو میتوانستی اشکال بگیری؟ کل ایران در آن زمان مشرک به الله بودند، آتش پرست بودند، الله اراده کرد که پیامش بوسیله عمر بن خطاب به ایران و همه جا برسد، آیا اگر الله اراده میکرد که به جای عمر، ابوجهل موجب عزت اسلام می شد، آیا تو ادعایی داشتی؟ امروزه کلی مشرک هست، آیا اگر کسی دعوتشان کند و ایمان بیاورند و اسلام را بپذیرند کسی مثل تو، آیا ادعا میکنی که جای خدا نشستی و حکمتت بیشتر از خداست که حکم میدهی، ایمانش قبول نیست؟

اشکالی که شما به روایت گرفتید اشتباه است، شما روایت را بدلیل واهی، یعنی بدلیل عملی که اتفاق نیافتاده باطل میدانید، این روایت می گوید که رحمت الله شامل عمر بن خطاب شد نه ابوجهل! اگر روایت می گفت رحمت شامل ابوجهل شد آنوقت بدلیل مخالفت با قرآن ساقط می شد

برای مثال، تصور کنید که نیما، حمید را کشته ولی اکبر هم مظنون بوده است. مادر مقتول قبل از مشخص شدن نتیجه اگر دعا کند که: خدایا هر کدام از این پسرها -نیما و اکبر- که بی گناه هستند مورد رحمتت قرار بده

آیا دعای او اشکالی دارد؟ دعا در حق قاتل نشده، دعا در حق بی گناه شده است. شما نمی توانید این دعا را فقط بدلیل آنکه بعدا مشخص شده که نیما قاتل است و مادر مقتول در دعایش اسمی از او برده مردود بدانید! در روایت مذکور هم، نهایتا دعا مشمول عمر بن خطاب شد. این دعا در حق کسی بود که ایمان می آورد نه کسی که بر شرک میمرد، همان گونه که دعای مادر در حق بی گناه بود و نه شخص قاتل که پسرش را به قتل رسانده است.

 


برچسب‌ها: عمر بن خطاب پاسخ به شبهات شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت كنيد و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اين بهتر و نيك انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه كسانى را كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ايمان آورده‌اند، از آنها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علي بن أحمد بن عبد الواحد الحنفي

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي زَيْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيُّ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَيْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الطَّبَرَانِيُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِيسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 


برچسب‌ها: امامت ولایت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:57 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 

هر وقت تو خواهرت را موقعی که خواب بودی، دیدی که آمده باشد و روی تو پتو انداخته باشد یا هر وقت تو صدای مادرت را شنیدی که (برای امتحان) از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب هستی، آمده باشد و با تو حرف زده باشد

هر وقت اینها را شنیدی و دیدی، آن وقت من هم باور می کنم که روح مرده ها می بیند و می شنود. چرا اینطوری؟ چون خدا می فرماید روح تو وقتی زنده ای و به خواب میروی نزد من است. روح کسی هم که می میرد نزد من است، روح کسی که باید زنده بماند بر می گردانم به جسمش. و روح کسی که باید بمیرد، نزد خودم نگه میدارم.

پس چون وقتی خواب هستی و روح تو نزد خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی شنوی و نمی بینی روح کسی که مرده و نزد خداست، از این دنیا نمی شنود و نمی بیند

فقط در یک حالت است کسی که نزد خداست مستقلا می تواند این دنیا را ببیند یا بشنود و آن این که روح او مثل ما که وقتی خوابیم و خدا روح مان را به جسم مان برمی گرداند، به روح آن مرده نیز اجازه برگشت به جسم را بدهد ولی این محال ممکن است، این فقط در قیامت صورت می پذیرد، یعنی خدا فقط در قیامت است که به روح مردگان، دستور میدهد دوباره به جسم هایشان بپیوندد

آن هایی که مرده اندن روح شان الان نزد پروردگارشان زنده است. این زنده بودن روح نزد پروردگار، هرگز این معنی را نمی دهد که آن ها می شنوند. مگر خدا گفته که آنها می شنوند یا فرموده زنده اند؟ این شما هستید که شنیدن را از آیه تفسیر می کنید. خدا نفرموده آنها می شنوند بلکه فرموده زنده اند. و زنده بودن هرگز دلیل بر شنوایی شان از دنیای ما نمی شود

پس اگر کسایی که روح شان نزد رب شان زنده است واقعا می شنوند، خب چرا ما وقتی می خوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم؟ روح ما هم که وقتی خواب هستیم مثل آن ها نزد رب مان میرود و زنده هم هست!

هم روح ما موقع خواب نزد پروردگارمان زنده است، هم روح کسایی که تا قبل از این مرده اند پس اگر حق با شما باشد، ما باید مثل آنها وقتی روح مان نزد رب مان هست بشنویم!!! آیا واقعا فهم این برای شما، جدا این قدر سخت است؟

روح نمی شنود روح نمی بیند

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما را می بیند فقط الله هست

والسلام

این حرف من نیست!، برید کتاب خدا را باز کنید و این آیات را بخوانید

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

 


برچسب‌ها: قدرت شنوایی مردگان اهل سنت شیعه گمراهان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:31 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه با توجه به فقط چند تا از خود آيات قرآن

 

پیامبران الهی انسان بودند مثل ما، با همه ویژه گی های انسانی که داریم، آن ها نیز دارای همین ویژگی ها بودند و به یقین دلیل این که مشرکان همیشه به حرف های رسولان توجهی نمی کردند، همین بود. چون آنها عینا مثل خودشان بودند و این به دفعات در گفتگو های بین مشرکان و رسولان در قرآن ذکر شده که استدلال مشرکان برای رد حرف های رسولان این بود که رسولان بدون هیچ قدرت و غیب و عصمت و... عینا مثل خودشان بودند

آن ها مثل همه ما دارای قدرت اختیار، ممکن الخطا بودن، ناآگاهی از پشت دیوار و..... بودند

همانطور که سلیمان از احوال کشور همسایه خود خبر نداشت و اما پرنده ای مثل هدهد باخبر بود و سلیمان را نسبت به آن آگاه کرد.

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده‌ام

سوره نمل آیه 22

اگر رسولان از همه احوال آگاه هستند و سر درون انسان ها را مانند خدا می دانند!!! طبق نظر شما، قطعا باید سلیمان از بلاد همسایه اش با خبر می بود

بعضی کج فهم ها خیال باطل و برداشت مفت میکنند که احتمالا منظور من این است که هدهد از سلیمان بیشتر میداند، همین اندازه از شما انتظار دارم، شما همین هستید به این گمراهی!

حرف من هرگز این نیست، ولی شما نمی توانید فکر کنید تا بفهمید

این خداست که از همه چیز آگاه است. همه فقط از قسمتی از چیزها آگاه هستیم. مثلا هدهد از بسیاری از حقایقی که سلیمان آگاه بود، اطلاع نداشت. همانطور که سلیمان از بعضی چیزهایی که هدهد میدانست اطلاع نداشت، ولی این تنها خداست که از همه چیزآگاه است

غیب آسمان ها و زمین را فقط خدا میداند نه رسولان و امامان و هیچ کسی دیگر، و خدا احدی را از غیب و علم غیب آگاه نمی کند بلکه فقط رسولان را از اخبار غیبی مطلع میکنید، همین!!! اخبار غیب نه غیب است و نه علم غیب!

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند

سوره نمل آیه 65

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد

سوره جن آیه 26

کلیدهای غیب یا همان علم غیب که گمراهان ادعا می کنند رسول کلید غیب دارد، فقط نزد خداست، علم غیب (کلید غیب) راهی است برای کشف خود غیب و کسی که کلید غیب را بداند می تواند خود غیب را هم بداند

کلید غیب یا همان علم غیب فقط نزد خداست

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند

سوره انعام آیه 59

چیزی که به رسول عرضه می شد فقط خبرهای غیبی بود نه خود غیب یا علم به آن، خداوند است غیب و علم غیب را دارد و فقط به رسول خبرهای غیبی را رسانده است

اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‌دانستید! سوره هود آیه 49

این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند

سوره یوسف آیه 102

طبق آیات بالا اگر رسول غیب یا علم غیب می دانست، باید از آن نقشه ای که کشیدا اند، آگاهی می یافت، ولی ندانست، و خدا خبر آن را به او داد، و دقیقا خبر آن را به رسول داد، نه غیب و نه علم غیب! غیبی که برای رسول پنهان بود و برای خدا آشکار

خدا رسولان را بر راهی استوار قرار داده است و الگو ما برای رضایت خدا باید عمل کردن طبق اعمال آنان باشد، هر کاری که آن ها کرده اند ما نیز می توانیم، چون آن ها مثل ما بودند، برای همین است که ما باید طبق عمل رسولان عمل کنیم، با این همه اگر رسولان مرتکب اشتباهی شده باشند قطعا توبه کردند به درگاه رحمان و الله آنها را بخشیده است و هرگز گناهکار و خطاکار از دنیا نرفتند

ولی مهم این است که می توانستند گناه کنند، چون مثل ما بودند و وقتی گناه کردند، درهای رحمت و بخشش خدا بر آن ها بسته نشد بلکه راه توبه همیشه باز است

مثلا در آیه 65 سوره کوبنده ی زمر می خوانیم

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 65

خدا فرموده است به رسول، به تو و همه رسولان وحی شده اگر مشرک شوی

این (اگر مشرک شوی) یعنی آنکه می توانستند مشرک بشوند، گفتن جمله اگر مشرک شوی به رسولی که معصوم است بی معنی است! و همین آیه کاملا عصمت مورد ادعای گمراهان را رد می کند

همچنان که موسی به خودش ستم کرد و از خدا بخشش خواست و خدا توبه اش را قبول کرد و موسی خطاکار از دنیا نرفت، خدا او را بخشید.

هر آدمی با هر بار گناهی، اگر به موقع از خدا توبه کند، قطعا مورد رحمت پروردگار قرار خواهد گرفت و مثل روز اول پاک خواهد شد، همانطور که موسی این کار را کرد. جالب است که موسی در خلوت خود با خدا می گوید که من بر خود ظلم کردم و یک نفر را کشتم و فرعونیان خونی بر گردن من دارند، آنوقت ترجمه تفسیر نمونه آورده که فرعونیان "به خیال خودشان" حقی به گردن من دارند!!!

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سپس موسی عرض کرد: پروردگارا من به خویشتن ظلم کردم؛ مرا ببخش خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است

سوره قصص آیه 16

بیایید ببینید این "ظلمت" که موسی گفته است بر خود کرده، چه جایگاهی در نزد الله دارد، و کسی که ظلم کند خدا چه وعده ای به او داده است؟ یعنی موسی از چه چیز ترسید که از خدا طلب بخشش کرده است؟

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ

و آنها را می‌بینی که بر آتش عرضه می‌شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می‌کنند؛ و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده‌اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!

سوره شوری آیه 45

پس ظالمین از نظر الله کسایی هستند که در عذاب جاویدان آتش اند، و موسی از اینکه در عذاب دایم پروردگار نباشد. از او طلب بخشش کرد، و یقینا اگر موسی از پروردگارش طلب بخشش نمی کرد و بخشیده نمی شد، در عذاب الهی بود. چون وعده خدا حق است

سوره حج ایه 47

آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می‌کنند؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می‌شمرید

اگر پیامبران معصوم اند، پس چرا موسی به اختیار خود مرتکب ظلمی بر نفس خود شد؟ میدانیم که در این داستان موسی یک نفر را کشته است

گفته ی خداوند حق است که در سوره نحل آیه 61 می فرماید

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد

در اینجا خدا گفته ناس. ناس یعنی مردم یعنی هر انسانی. پیامبران به گفته خودشان و طبق تعریفی که الله در قرآن آورده است همه انسان بودند. و خدا پروردگار ناس هست طبق گفته خودش در سوره ناس، اگر الله خدای پیامبران هم هست، در این ایه خطاب الله هر جنبنده ای است، مگر رسولان جنبنده نیستند؟!!!

پس این آیه شامل موسی و یونس و محمد هم بوده چون آنها میگفتند:

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم

سوره انعام آیه 15

محمد الله را پروردگار خودش نامیده و همین پروردگار هر جنبنده ای و هر انسانی را خطاب قرار داده است و فرموده جنبنده ای را بخاطر ظلم اش باقی نمی گذاشت، جنبنده ای!

همچنین در سوره فصلت آیه 6 پیامبر هم انسان نامیده شده

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم

ما انسانیم و پیامبر هم گفته که انسان است، خدا پیامبر را گمراه یافته و بعد هدایت کرده و برگزیده است، این یعنی پیامبر از اول خلقت طبق ادعای گمراهان ، معصوم نبوده است.، خدا هزاران بار به گمراهان وعده جهنم داده است

سوره ی ضحی آیه 7

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد

خداوند کسایی را که گمراه دانسته و آنها را " ضالا" خطاب قرار داده است به آن ها وعده جهنم داده است. پس رسول از اول معصوم نبوده بلکه از نظر الله گمراه بوده و بعد از برگزیده و مبعوث شدنش او را هدایت کرده است

خداوند چه کسانی را گمراه می نامد؟

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است

پس گمراه از نظر الله کسی است که خلاف امر خدا عمل کرده باشد (رسول یعنی فرستاده، فرستاده هرگز حرف خودش را نمیزند بلکه حرف کس دیگری را میزند، اینجا یعنی رسول حرف الله را گفته است) و کسی که خلاف امر خدا عمل بکند قطعا جهنمی خواهد بود

شاید کج فهم ها اینطور شیطان به آنها القا کند که طبق این حرف، پس پیامبر میتوانسته در قرآن اشتباه کند، اساسا فکر ناقص، شما را به همین جا سوق میدهد نیازی نیست شیطان کاری کند و خودش را به زحمت بیاندازد، ولی قرآن اعتقاد دارد که رسول هرگز قرآن را فراموش نمی کرد، چون خواندن و قرائت قرآن به اختیار خودش نبوده، نه کل زندگی محمد و هر چیزی که انجام میداده است

دریغ از یک آیه که اشاره ای داشته باشد به اینکه محمد (محمد با رسول متفاوت است ولی شما نمی فهمید) در زندگی اش معصوم است. اما آیه هایی هست که نشان میدهند در دوران رسالت و بعد از برگزیده شدن محمد، او هم اشتباه کرده است، این یعنی محمد معصوم نبوده است

ولی در وقت ابلاغ وحی قطعا معصوم بوده چون خدا این را فرموده است، چرا با قرآن بیگانه اید؟

آیات 6 تا 12 سوره الاعلی

سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ

ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ

مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را می‌داند

وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَىٰ

و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده می‌کنیم

سوره حجر ایات 9 تا 13

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم

سوره قیامت آیات 16 تا 19

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ

چرا که قطعا جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

سپس بیان آن بر عهده ماست

سوره ی توبه ایه 43

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ

(ای محمد) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آن‌که دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آن‌ها اجازه دادی؟

این آیه در مورد کاری بوده است که محمد انجام داده و جبرییل بر او عرضه داشته که این کار تو اشتباه است و بلکه خلاف سنت خدا عمل کردی امید است خدا از اشتباه تو درگذرد

پس مشخص است محمد مرتکب اشتباه شده که جبرییل آن اشتباه را در نزد خدا برای کسی مثل رسول بزرگ دیده و به محمد گفته ای محمد خدا تو را ببخشاید، چرا این کار را کردی؟

 

پس ای مردم هشیار باشید

رسول ما مثل ما بوده ولی فقط خواندن قرآن دست خودش نبوده است در حق آن بزرگوار غلو نکنید که در قیامت رو سیاه نشوید، خدا خود، حافظ قرآن هست تا روز قیامت، از روزی که اولین آیه بر محمد نازل شد، تا قیامت، این الله است که حافظ قرآن است، چون این کتاب باید معجزه بماند

پیامبران می توانستند گناه کنند، مثل ما بودند، خدا گفته اگر مردم را بخاطر ظلمشان اراده می کرد و می خاست که مجازات بکند، جنبنده ای باقی نمی ذاشت، یعنی احدی، هیچ انسانی را، حتی پیامبران، آنها هم اشتباه کردند، مگر اینکه ادعا کنید خدا نعوذبالله الکی گفته است هر جنبنده ای!!! قبل از این هم خطاب ناس است. ضمن این که آیات فراوان هست که رسولان اعتراف به ظلم کردن می کنند.

پیامبرا هم با زبان خودشان به ما گفتند که مثل شما هستیم، مگر ما ناس نیستیم؟ خب کج فهم ها اونها هم گفتند که ناس هستند. مگر ناس معصوم است؟ مگر ناس غیب میداند؟ مگر شیطان بر ناس وسوسه نمی کند؟ خطاب این آیات ناس است

هیچ کس جز ذات پاک الله معصوم نیست و پاک نیست. همه اشتباه می کنیم و این الله هست که با رحمتش ما را می بخشد، مواظب باشید مردم چون خدا فرموده است

سوره ق آیه 29

سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد

بیایید بخاطر اشتباهات و گناهانمان از خدا در هر لحظه نه یکبار بلکه 1000 بار طلب استغفار کنیم، توبه کنیم، همیشه، که خدا توبه پذیر است

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 53

بگو: «ای بندگان من که بر خود ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است

سوره ی نساء 48

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است

 


برچسب‌ها: عصمت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:21 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا مردگان میتوانند صدای ما را بشنوند

 

این مناظره من با برادری است که به گفته خودش 5 سال در حوزه علمیه تعلیم دیده است و مدرک تفسیر را از کشور مصر دریافت کرده است!!

 

من: خب. مگر شما متوسل نمیشید؟ مگر نمیگید مهدی وسیله اس؟ اصلا وسیله رو بیخیال توسل به چه صورتیه؟

او: بله همینه

من: خیلی خب چجوری وسیله قرار میدید؟ این وسیله قرار دادن به چه شکلیه؟ مگر صداش نمیزنید؟ مگر دعاش نمیکنید و نمیخونیدش؟ اینکار ومیکنی؟

او: اقا من عاشق امام زمان هستم منتظرشم دوسش دارم .... هیچ کاری هم نمیکنم وب ساختم میگم همه برن چون واسه عشقمه

من: جواب بده. اگر عقیده ات درسته نباید از جواب به سوالها هیچ ترسی داشته باشی و با طرح موضوع های دیگ از جواب دادن طفره بری. در ضمن من هرگز نمیگم مهدی یا هر کس دیگه ای رو دشمن شو

من میگم همونطور که الله فرموده عمل کن. یعنی به الله بگو: یا الله سلام منو به مهدی برسون، بگو عاشقشم. می فهمی؟ ولی کار شما برعکسه!!! میگید یا مهدی حرف منو به الله برسون

نمیگید یا مهدی فلان و فلان؟ این خواندن و صدا زدن مهدی هست یا نه؟

میگید یا نه؟

او: من منظور سوال شما رو متوجه نمیشم

من: چرا جواب به این سوال اینقدر برات سخته؟ چرا متوجه نمیشی تو یه کاری رو میکنی یعنی متوجه نیستی خودتم ک دقیقا چکار میکنی؟ تو میگی ما متوسل میشیم و وسیله قرار میدم

او: عزیزم من وسیله نذاشتم

من: نمیخونیدش؟ یعنی هیچ کسی رو؟

او: کدوم وسیله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من: مهدی رو. فاطمه رو. علی رو. هر کسی رو

او: نه من هیچکی رو وسیله قرار نمیدم ...

من: پس چجوری از خدا میخای؟

او: مث ادم

من: آدم داریم علی رو واسطه میکنه. آدمم داریم فقط و فقط از خدا میخاد. اونطور ک پیامبرا از خدا خواستن شما کدومشی؟

او: من فقط از خدا میخوام

من: انگار شیعه ی واقعی هستی کسیکه فقط از خدا میخاد و کسی رو واسطه نمیکنه بین خودش و خداش هیچ شفیعی هیچ مولایی خدا مولای همه اس چون خدا برای بنده اش کافیه پس در پناه خدا

موفق باشی

او: یا علی

من: خخخخخخخخ یا علی هان؟ من دارم در مورد همین حرف میزنم برات میگم نگو یا علی ولی تهش خودتو لو دادی ک میگی خدا رسوات کرد به من دروغ بگو ولی به خودت دیگ چرا؟

او: ببین من نمیدونم تو معتقد چه دینی هستی ...ولی عقیده ات اشتباه است

من: دلیل داری بر ضد عقیده ی من؟

او: اینا رو واسه من نگو من 5 سال حوزه خوندم خدا خودش مراقب همه است پس نیازی نیست من بگم یا خدا

من: این دلیل تو بر ضد عقیده من بود؟ توی حوزه فقط بهتون یاد میدن ک جدل کنید. تنها چیزی ک بهتون یاد نمیدن قرانه

او: من میگم یا علی چون امام اول من است خدا حرف علی رو گوش میده

من: یعنی علی مواظبه؟ وقتی میگی یا علی؟ علی مرده هیچی نمیشنوه کسی ک بمیره تا قیامت مرده هر چی هم صداش کنی نمیشنوه

او: مرده واسه تو مرده ..در اصل زنده است ..اون ور پرده دنیا

من: مگر علی الان زیر خاک نیست؟ اتفاقا جعفری ها هم میگن امام جعفر نمرده و زنده است! مگر علی مثل همه از نطفه نبود و انسان نیست؟ هر انسانی میمیره. تا قیامت هم از هیچی خبر نداره و وقتی خدا همه رو برانگیخت فقط گمان میکنه نصف روز فاصله بوده بین مرگش و برانگیخته شدنش در روز قیامت. چه اولین انسان چه آخرین

او: دنیا دو تا پرده است جسمش الان پیش ما نیست .. اون دنیاست روحش علی شهیده شهید همیشه زنده است ما شهید داریم الان از قبرش گلاب میاد ..پس چرا میاد اونکه مرده

من: ببین حوزه ای این ایه رو بخون

تو نمی‌توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند

او: خوب این چه ربطی داره ؟؟؟؟؟؟؟

من: چه ربطی داشت؟!!!!!!!! علی مرده کج فهم، علی مرده الان زیر خاکه

تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: بیا برو تفسیر قران یاد بگیر بعد بنال ...اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان تو رو میگی که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است ...

اینا رو اگه میتونی ایه عربی قران رو بده اسم سوره بده تا قبول کنم

من: اینم عربی اش من مث تو نیستم من جرات نمیکنم بخدا دروغ ببندم به چه بهانه ها که متوسل نمیشید

سوره ی فاطر آیه 22

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی

تو باید برای اینکه علی صداتو بشنوه باید از خدا بخای که حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا

او: من قبول ندارم ...من از علی و حسن و حسین خواسته هامو گرفتم

من: حرف خدا رو قبول نداری خخخخخخخخخخ وااااااااااااااااااای خدایا دیدی الان حرف تو رو بهش زدم گفت قبول ندارم. من دیگ چکار کنم؟

او: ببین عزیزم موسی به دین خویش عیسی به دین خویش

من: گفتم بهش تو باید برای اینکه علی بشنوه صداتو باید از خدا بخای ک حرف تو به علی برسونه. نه علی حرفتو به خدا داداش داری اشتباه میکنی

او: من حرف خدا رو قبول دارم ... تو تفسیر قران رو نمیدونی دوست داشت منو بفرسته جهنم منم میرم جهنم. من حرف تو رو قبول ندارم استاد

من: یعنی تو به همین سادگی قبول میکنی مورد خشم آفریدگار قرار بگیری؟ من بیجا میکنم استاد تو باشم و اینطوری بارت بیارم. خدا میگه ب رسول تو نمیتونی حرف تو به هیچکس ک در قبره برسونی. علی الان مگ زیر خاک نیست؟ خدا گفته به هر کسی دلش بخاد حرف تو رو میرسونه. بعد تو میگی قبول ندارم علی باید حرف منو بخدا برسونه؟ خب خدا میگه تو اصلا در کل حرف تو نمیتونی ب علی برسونی تا ب من بگه. عجباااا علی نمیشنوه تا بگه به خدا. می فهمی؟

برادر خاهش میکنم خدا همین و گفته من هیچ تغییری ندادم توش تفسیر و معنی یکی ان. بخدا روشنه که علی نمیشنوه

چون الان زیر خاکه مرده تو نمیتونی بگی علی حرف منو برسون ب خدا چون علی نمیشنوه ولی میتونی به خدا بگی علاقه تو، عشق تو، به علی بگه بخدا روشنه برادر عزیزم وااااااای

او: من به علی نمیگم که به خدا چیزی برسونه .... من اگه چیزی از خو علی هم بخوام بهش میگم بفهم اونم میده به من اگه هم از خدا چیزی بخوام به خود خدا میگم

من: یعنی علی یا هر کسی جز خدا میتونه به تو چیزی بده؟

او: از هر کی بخوام از خدا بخوام خدا میده از علی بخوام علی میده اره به خدا نشده چیزی بخوام نده

من: میدونی تا حالا چرا هر چی از علی خاستی اجابت شده چون خدا بر گمراهی گمراهان اضافه میکنه به ثروت شون اضافه میکنه چون گمراه ها رو گمراه تر میکنه خدا بصراحت میگه مرده نمیشنوه و تو باید به من بگی و من حرف تو رو به هر کسی بخام مرسونم بعد تو میگی نه علی میشنوه و میتونه عطا کنه داری میگی خدا الکی گفته مرده ها نمیشنون چی میگی؟

کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد

سوره شوری آیه 20

تو وقتی میگی از مهدی خاستم و بهم داده، دقیقا منظورت اینه هر چی دعا کردی مستجاب شده، خب دیوانه خودت با زبان خودت اقرار کردی که از مال این دنیا بهت داده. چونکه اگر آخرت رو میخواستی هنوز که در آخرت نیستی تا بدونی. پس اگر بخوای از خدا خدا بهت میده. بر گمراهیت اضافه میکنه. تا کیف کنی. ولی آخرت ....

او: اقا برو .... من دین خودمو قبول دارم

من: دینت خلاف کلام خداس

او: من طبق جمهوری اسلامی حرف میزنم

من: خدا اون حرفی رو ک مذهبت بهت میزنه یا همون جمهوری اسلامی، نگفته برو کتاب خدا رو بخون

او: الان دین کشور ما همینه

من: غلطه

او: دین حوزه ها همینه

من: خدا در قیامت از حوزه و حکومت جمهوری اسلامی نمیپرسه و کاری به اینها نداره، ملاک خدا کتابش و حرف هایی هست که در کتابش فرموده، مشرکای مکه هم فکر میکردن درست میگن. حوزه اشتباه میکنه

او: چه میدونی شاید حرف تو غلطه

من: البته هر کسی ممکنه اشتبا کنه منم ممکنه اشتبا کنم مگ من گفتم فقط من راس میگم؟ من بتو میگم فقط ی کم قران بخون بخدا ساده اس راحت میفهمیش، بفرما ثابت کن نظر من اشتباست

او: من الان میتونم حرفتو ثابت کنم اشتباهه اما حوصله نوشتن ندارم

من میتونم ده ساعت کامل بدون مکث برات سخرانی کنم و همه چی رو باز کنم تا بفهمی نه نمرده بفهم نمرده شهید همیشه زنده است تو با من بحث نکن من پرورش یافته توی مصر و زیر دست استادان قران هستم

من: تفسیر نظر شخصی یکی است و ممکنه اشتباه برداشت کرده باشه. مثلا تفسیر نمونه نظر شخصی و برداشت آقای مکارم و برخی از علماست یا فلان تفسیر دیگر نظر شخصی و برداشت نویسنده اش است از قرآن. دلیل نداره همه اش درست باشه. برای همینه که تفسیرها مختلف و متفاوتن. چون هر کس برداشت و نظر خودش و میگه که با هم متعارضن. تفسیر ها متعارضن نه قرآن

او: تفسیر قران حرف همه جهان است حرف همه مسلمانان است نه من و تو

من: علی مرده. الان زیر خاکه و وقتی قیامت شد. از گورش میاد بیرون. مث من و تو ک از گورمون میاییم بیرون

او: علی زنده است تو هم بمیری بازم زنده ای. تو کافری

 

من: کاملا خلاف قرآن حرف زدی تو میگی حتی اگر بمیری درواقع زنده ای. این دیگ یعنی چی؟

چون قرآن به رسول میگه

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ

تو می‌میری و آنها نیز خواهند مرد!

من کافرم؟ من چی میگم؟ میگم علی مرده؟ این یعنی کافر؟

او: اره تو به خاطر نفع خودت به جای تفسیر ترجمه رو گیر دادی عزیزم من تو تفسیر قران تو مصر رتبه سوم اوردم اصل تفسیره ...

من: رتبه سومی؟ هان؟ پس من دارم با آدم مهم و بزرگی حرف میزنم؟ خوشحالم از این پس آیه رو تفسیر کن

 

 

 

دوستان!!! این مناظره اصلا به این شکل نبود. من مجبور بودم یک سوال و 10 بار بپرسم تا جواب صریح بدهند، و این متن هم ویرایش شده است. ولی مطلقا در جواب های ایشون دست نبردم و اگر اعتراضی دارن میتونن بگن

ایشون اولش مطلقا برای حرفاش سندی ارائه نداد، و با اصرار من وقتی حرفاش تموم شد، آنوقت کل سند ها رو یک جا ارائه داد و اصلا مشخص نکرد که کدوم حرفش از کدوم کتابه. این اصلا روش سند دادن نیست. روش سند دادن اونیه که من حدیث از رسول آوردم و زیرش هم آدرسشو نوشتم. درستش اینه وقتی حرفتو میزنی همون موقع سندشم بگی. الان من نمیدونم باید در یک کتاب دنبال همه ی حرفاش باشم. این روش ایشونه که اینطوری تربیت شده تا طرف شو گیج کنه.

در حوزه همین چیز ها رو بهشون یاد میدن و باید بگم درسشم خوب پس داده و از استاداش قطعا از این بابت نمره 20 خواهد گرفت

این قسمت دوم مناظره است که ایشون توضیحاتش و تفسیرش رو از آیه ی بالا که در توصیف مردگان بود میده، و من هم جواب این برداشت شو دادم

=======================================================

توضیحات برادر حوزوی در مورد سوره فاطر آیه 22

این ایه که تو آوردی میگه مردگان و زندگان یکی نیستند، میدونی چرا ؟؟؟؟چون مردگان از امکانات بالاتری پیش خدا برخوردارند ....

اینجا منظور از مرده ...یه چیز دیگه است

مرده یعنی کسی که نمیشنوه . و هیچ عکس العملی انجام نمیده قبول داری ؟؟؟؟؟؟

تفسیر قران واسه مرده اینه (یعنی مرده از نظر قرآن اینه) مرده کسی است که از دین خارج شده و سخن هیچکی رو نمیشنوه و قبول نداره و هیچ عکس العملی تو درست کردن عقیده اش نداره ....تو این ایه میگه تو سخن تو نمیتونی به گوش اون مرده برسونی چون اون حرف تو رو قبول نمیکنه و تو جهالت است ...وقتی میگه کسی که تو قبر خفته یعنی کسی که مستقل نیست و وابسته است یعنی هر چی بقیه میگن قبول داره ... اینجا منظور قران از مردگان یکی مث تو است که هیچی از حرف من نمیشنوی و میگی فقط حرف خودم ..مردگان، تو رو میگه که عقلت در جاهلیت است فقط جسمت است

به ما تفسیری رو که متعلق به پیامبره اینجوری یاد دادن

ببین دنیا کوچیکه ..... حدیث داریم میگه نسبت دنیا به اخرت مثل نسبت شکم مادر به دنیا است پس ببین اون دنیا چه قد بزرگه

وقتی ما از مردگان سخن به میان می‌آوریم، در حقیقت از کسانی سخن می‌گوییم که جان ایشان از تن بیرون رفته است. همونطور که در این آیه میگه

سوره ی زمر آیه 42

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

====================================================

جواب من به برادر حوزوی تا اینجا از صحبت هاش

اگه منظورت از " تفسیری رو که متعلق به پیامبره" حدیث نبوی هست، مطلقا حدیث صحیحی از رسول در تایید حرف هاای تو نیست. چرا؟ چون شما یک قسمت از آیه را ملاک میگیری و ادامه آیه را کنار میگذاری!!!

و بعد در آیه بالا الله فرموده نفس یا همون جان را هنگام مرگش یعنی موت اش، میگیرد و همچنین کسانی را که نمردند هنگام خواب جانشان را میگیرد. خدا فرموده در این آیه برای یتفکرون نشانه هاست. یعنی هم جان کسانی که میمیرند بسوی خدا بالا میرود هم جان کسانی که میخوابند.

در حدیث صحیح از رسول، ایشون میگویند "النوم اخوت الموت" یعنی خواب و مرگ برادر همدیگر هستند. خدا هم همین و فرموده است. هم روح یک مرده و هم روح کسی را که خواب هست، میگیرد و به سوی خود بالا میبرد. یک جور میگیرد. هر دو را وفات میدهد. پس یک اتفاق برای آنها می افتد تنها فرق این است که روح کسی که خواب هست به جسم برمیگردد اما روح کسی که میمیرد، همان نزد الله باقی میماند و تا قیامت به جسم برنمیگردد.

آدرس حدیث:

الراوي: جابر بن عبدالله المحدث: الألباني - المصدر: صحيح الجامع - الصفحة أو الرقم: 6808

خلاصة حكم المحدث: صحيح

پس خواب هر طور که می باشد، مرگ نیز به همان شکل است. خدا روح کسایی که باید بمیرند و کسایی که نباید بمیرند و درواقع خواب هستن را میگیرد. پس روح در هر صورت، چه روح یک خواب رفته و چه یک مرده، نزد خداست. وقتی ما خوابیم. روح مان نزد خداست و روح کسی هم که مرده است، نزد خداست. وقتی ما خواب هستیم مطلقا از این دنیا باخبر نیستیم تا زمانی که روح از جانب الله برنگردد به جسم، پس مرده ای که روحش نزد خداست و خدا برنگردانده به جسم اش. دیگر قادر نیست از این دنیا چیزی متوجه بشود. خدا به همین سادگی با یک مثال مشخص کرده است

خب ما وقتی خواب هستید مثلا در بعد از ظهر شما خوابیدید اولا آیا هشیار هستید!!! آیا نسبت به اطراف تان آگاه هستید؟ چه سوال هایی پرسیدم؟!!!

ثانیا وقتی که بیدار می شوید، بدون آنکه ساعت رو نگاه کنید. گمان می کنید که چه اندازه خواب بودید؟ مطمئنا هر کسی فکر میکند مدت کمی خوابیده است، ولی وقتی به ساعتش نگاه میکند میبیند شب شده است. یا میپرسد چه زمان خواب بودم، چرا می پرسید؟ چون مطلقا از گذر زمان خبر ندارد. چون موقع خواب روح نزد خداست. روح کسایی هم که میمیرند نیز نزد خداست. پس یک اتفاق برای یک مرده و یک زنده که خواب است می افتد. هر دو گذر زمان در این دنیا رو متوجه نمی شوند و چیزی از این دنیا نمی شنوند.

این دنیا فقط با جسم قابل درک هست و روح به تنهایی هرگز قادر به شنیدن و درک کردن جهان مادی نیست. چون وقتی ما که خواب هستیم و روح مان از جسم جدا می شود، نمی توانیم چیزی از این دنیا بشنویم، مادامیکه روح برنگردد، بلکه فقط با جسم هست که روح میتواند از این دنیا آگاه بشود.

جسم هم به همین صورته. جسم هرگز از احوال روح در دنیایی که روح قرار داره با خبر نیست، اگر بود ما تا الان می فهمیدیم و این همه روح برامون ناشناخته نبود

ولی خدا این دو دنیا رو از هم جدا کرده و بینشون فرق گذاشته به طوری که روح بی جسم و جسم بی روح هیچ گونه درکی از این دنیایی که ما در اون هستیم، نخواهد داشت

وقتی حضرت عزیر به امر خدا وفات یافت. اگر عزیر می فهمید و خبر داشت از این دنیا و درک میکرد. پس باید متوجه گذر زمان میشده. در صورتیکه وقتی الله از عزیر میپرسه چقدر درنگ کرده بودی، عزیر میگه یوما او بعض یوم یعنی روزی یا کمتر از نصف روز. در صورتیکه 100 سال مرده بود.

پس برادرم. مردها مطلقا نمیتونن از این دنیا آگاه بشن چون اولا الان نزد پروردگارشانن در برزخ ممکنه الان شیطان بهت بگه خب پروردگار همه جا هست پس مرده ها میتونن پیش ما هم باشن. نعوذبالله که این شرکه و فقط الله هست که در یک لحظه همه جا هست. اگر اینطوره پس وقتی هم که ما خواب هستیم باید از گذر زمان در این دنیا باخبر باشیم چونکه به این فکر شیطانی شما خدا روح همه رو چه اونایی که باید بمیرن و اونایی که خوابن و نباید بمیرن را یک جور برمیگیره و بهرحال نزد خودشن پس هر جا خدا باشه روح هم میتونه اونجا بشنوه. این فکر درجا غلطه. پس چرا وقتی خوابیم چیزی متوجه نمیشیم از این دنیا؟. و اگر مرده ها ک روحشون نزد خداست میتونن بشنون. ما هم وقتی خوابیم میتونیم بشنویم. خب آیا تو وقتی خوابی میتونی بشنوی؟ پس فرقی نیست.

 

  

هر وقت تو وقتیکه خواب بودی خواهرتو دیدی وقتی که داشت روی تو پتو مینداخت،

هروقت تو مثلا صدای مادرت شنیدی که از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب بودی

اومده باشه بالای سرت هر چی خاسته گفته بهت، هر وقت اینها رو شنیدی و دیدی،

اونوقت منم باور میکنم که مرده ها میبینن و میشنون

چون خدا میگه روحت وقتی خوابی پیش منه. روح کسیو هم که مرده پیش منه،

روح کسی که باید زنده بمونه برمیگردونم به جسمش.

و روح کسی و که باید بمیره به علم خودم. نگه میدارم پیش خودم.

پس چون وقتی تو خوابی و روحت پیش خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی فهمی،

مادامیکه روحت از جانب خدا برنگرده.

روح اون مرده ای هم که خدا پیش خودش نگه داشته هرگز نمیتونه بشنوه و ببینه.

فقط در یک صورته اونم اینکه روح به جسمش برگرده

چونکه جسم شون الان زیر خاکه و روح فقط در آخرت به روح برمیگرده

که این هم فقط در قیامت ممکنه،

که خدا روح همه رو در اخرت به جسم هامون که زیر خاک ان برمیگردونه و همه رو زنده میکنه.

مگر اینکه سخیفانه بگید علی مثل ما که خدا هر شب وقتی خوابیم جسم مون و برمیگیره به سوی خودش بگید جسمش هم  هنوز هست

و خدا هم این همه سال روحشو هر شب برمیگرفته و به جسمش برمیگردونده که این مردوده

اونایی ک مردن روحشون الان نزد پروردگارشون زنده اس این زنده بودن نزد رب

هرگز معنی اینو نمیده که اونها میشنون پس اگر کسایی که روحشون نزد رب شون هست میشنون

خب چرا ما وقتی میخوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمیبینیم و نمیشنویم؟

روح ما هم که نز رب مون هست در موقع خواب

آیا فهم این برای شما، جدا اینقدر سخته؟

روح نمی شنوه نمی بینه،

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما رو می بینه فقط الله هست

والسلام

اینو من نمیگم برید کتاب و باز کنید و این ایات و بخونید

بنابر ایات

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

از این حالت در فرهنگ قرآنی و اسلامی به عنوان توفی و وفات یاد می‌شود؛ زیرا توفی و وفات به معنای گرفتن چیزی به صورت تمام و کمال است (اخذ الشی بتمامه). پس تعبیر به فوت به معنای نابودی، تعبیر نادرست و غلط است که در زبان فارسی رایج شده است و باید بجای آن از عبارت وفات استفاده کرد.

در حقیقت، هنگامی که مرگ آدمی فرا می‌رسد، فوت نمی‌شود بلکه وفات می‌کند و خداوند و فرشتگان مأمور الهی، جان و روح او را می‌گیرند و این کل تفسیر دقیق ایه تو بود که آوردی .... اینو من نمیگم حرف جهانه و اساتید

در دو آیه از قرآن کریم به صراحت زنده بودن شهداء مطرح شده است:

======================================================

ادامه ی جواب من

در بالا کامل توضیح دادم و حالا که به اینجا رسیدم فهمیدم که فقط با کلمات بازی میکنی، همین. چیزی در چته نداری

بگو استادت بیاد، همون استادی که توی حوزه بهت اینا رو یاد میده

البته چه انتظاری از اون هم میشه داشت، چیزی و که میدونسته تماما به تو یاد داده

=========================================================

ادامه ی توضیحات برادرمون در مورد سوره فاطر آیه 22

آیه اول: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُون»(1) و به كسى كه در راه خدا كشته شده مرده مگویید بلكه اینان زنده هایى هستند ولى شما درك نمى كنید.

شیعه گمراهان اهل سنت قدرت شنوایی مردگان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:4 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد برداشت عصمت از آيه تطهير يعني آيه 33 سوره احزاب

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

توجه: این مقاله در جهت اثبات این نیست که علی بن ابی طالب (داماد و پسر عموی رسول الله) و فرزندان بزرگوارش از مصادیق آیه تطهیر و اهل البیت نیستند، بلکه در جهت اثبات این است؛ خطاب این آیه در درجه اول به زنان رسول است و هم چنان که بعد از نازل شدن این آیه حسن، حسین و علی به خواست قلبی رسول جزء اهل البیت او شدند، پس هر ادعایی (عصمت) به کلمه اهل البیت بچسبانید در صف نخست به زنان رسول و سپس به فاطمه و... برمیگردد .

 

می خواهیم مثل گمراهان نباشیم که یک بخش از آیه را می خوانند و چشم شان را بر ادامه همان آیه می بندند و با این عمل زشت حرف در دهان گوینده که الله است می گذارند. شما برای این که حرف کسی را بفهمید باید حرف هایش را از اول بشنوید نه این که از وسط حرف هایش یک بخشی را انتخاب کنید و به جای این که بیایید کل حرف هایش را کنار هم بگذارید تا به برداشتی که مد نظر آن شخص بوده برسید، به باطل و به زشتی یک قسمت خاص از گفته هایش را انتخاب و جدا کرده و فقط از همان قسمت کل حرف هایش را برداشت کنید. در حالی که اگر کل حرف را می شنیدید او یک منظور مشخص دارد و اگر از وسط حرف بخواهید که برداشت کنید، برداشت متفاوتی از آن می شود. زشتی کار در این جاست که شخص کلی توضیحات می دهد و شما کل توضیحات را فقط در بخشی از صحبت ها خلاصه می کنید که منظور شخص آن نیست.

بحث بر سر آیه 33 سوره احزاب هست که به آیه تطهیر مشهور است؛ پس لطفا با علم و منطق وارد شوید

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

و در خانه‌های خود بمانید، و هم چون دوران جاهلیّت ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل البیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد

سوره احزاب آیه 33

بسیاری از عوام چون در تمام طول زندگی شان شنیده اند که اهل البیت ائمه هستند، وقتی قرآن باز می کنند و به این آیه می رسند با خود تصور می کنند که منظور قرآن همان اهل البیتی است که در نظر آنهاست. گمراهان درواقع پیشفرض خود را از قبل اثبات شده دانسته اند. یعنی وقتی به آیه می رسند تصور می کنند که ما اهل البیت داریم قرآن هم لفظ اهل البیت را ذکر کرده پس ما بر حق هستیم!!! در آیه بالا قسمتی که با قرمز مشخص شده، استناد گمراهان است، و می بینید که رنگ قرمز دنباله رنگ مشکی است و مورد استناد آن ها کل آیه نیست بلکه بخشی از آیه است

 

اکنون به دلایل گمراهان می پردازیم

دلیل اول، می گویند "انما" که در این بخش از آیه آمده ادات حصر است یعنی عده خاصی را شامل می شود و آن عده بخصوص زن های رسول نیستند چون زن آدم جزء اهل البیت او به حساب نمی آید، بلکه اهل البیت شامل فاطمه ایست که در زمان نزول این آیه شوهر کرده است و اهل البیت خودش را دارد و علی بن ابی طالب ایست که پسر عموی رسول است و فرزندان این بزرگواران یعنی حسن و حسین؛ دلیل این حرف از آنجاست که رسول به اعتقاد گمراهان همین چند نفر را زیر عبای خود جا داد و چون انما ادات حصر هست فقط شامل کسانی می شود که زیر عبای رسول بوده اند

دلیل دوم کلمه "یرید الله" است و می گویند چون در اینجا با توجه به این که الله فرموده: "خدا می خواهد" که شما اهل البیت را معصوم کند و رجس و پلیدی را از شما دور کند. پس خدا اراده کرده و صرف اراده خدا قطعیت انجام آن را می رساند این نوع از اراده خدا تکوینی است. بعبارتی دیگر، خدا بگوید "باش" آن موجود "می شود"

تعریف اراده خداوند طبق نظر آیت الله مکارم شیرازی

اراده ی تکوینی: این اراده خدا تخلف ناپذیر است و به طور حتم و یقین اتفاق خواهد افتاد. خداوند به انسان اختیار و آزادی داد و بر اساس آزادی او را مکلف کرد و مورد خطاب دستورات خود قرار داد .

اراده تشریعی: خدای سبحان از انسان آزاد و مختار می خواهد یک سری کارها را انجام بدهد و یک سری کارها را انجام ندهد . بنابراین خداوند متعال اراده کرده است که انسان به اختیار خود به سمت خوبی ها برود و از بدیها پرهیز کند و این اراده تشریعی الهی است.

دلیل سوم ضمیر "کم"  در کلمه "عنکم" می باشد

می گویند چون که قبلا برای همه افعال، ضمیر مونث "کن" آمده و مخاطب زن های رسول بوده اند حالا که ضمیر مذکر "کم" ذکر شده پس مخاطب زنان رسول نمی توانند باشند و چون خود رسول به زعم آن ها جزء اهل البیت خود محسوب نمی شود!!!. پس "کم" به قاطمه-علی-حسن-حسین برمیگردد.

ترس آن ها از این که بپذیرند رسول جزء اهل البیت خودش محسوب می شود!، بخاطر این است که در این صورت زن های رسول نیز جزء اهل البیت قرار می گیرند برای همین مجبورند بگویند که مخاطب رسول نیست و رسول جزء اهل البیت خودش محسوب نمی شود!

دلیل چهارم خود کلمه اهل البیت است و معتقد اند، زنان جزء اهل البیت مرد بحساب نمی آیند!

 

با هم دلایل بطلان این 4 دلیل را بخوانیم

می دانیم که الله از آیاتش منظور مشخصی دارد، یا تفسیر شما گمراهان مد نظر الله بوده یا تفسیر ما. اگر عقیده شما کاملا همان منظور خداست، پس عقل خود را قاضی کنید. کلام خدا که تضادی ندارد اگر منظور الله همان برداشت شماست هرگز نباید تضادی داشته باشد.

 

در جواب دلایل ذکر شده حول کلمه "انما"

در این جا "انما" حصر در افراد نیست بلکه حصر در موضوع است و موضوع نیز همان تطهیر و پاک کردن است.

یعنی خدا هرگز نفرموده فقط و فقط می‌خواهم شما اهل البیت را تطهیر کنیم
بلکه فرموده هدف از این امر و نهی کردن فقط و فقط تطهیر کردن است

مثال: تو و برادر کوچکت در بازی خود را کثیف کرده اید؛ بعد مادر شما می گوید: پسرای من! بیایید شما را حمام کنم. شما می گویید: نه نمیایم. بعد مادرتان می گوید: فقط می خواهم شما را حمام کنم که تمیز باشید، همین. توی حمام که شما را خفه نمی کنم

این حصر و "انما" در این جمله آیا برمیگردد به تو؟یا برادرت؟یا عمل استحمام و تمیز کردن شما؟

خدا هم همین گونه فرموده است: منظور الله با توجه به آیات قبل این است که؛ امر و نهی کردن شما در آیات قبل که گفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید، به شرط اجرای آن به صورت کامل توسط شما باعث پاکی شما می شود، این امر و نهی را کردیم چون می خواهیم پاک تان کنیم نه این که جز شما کس دیگری را پاک نکنیم؛ بلکه هر کسی با رعایت این دستورات از گناه پاک خواهد شد. خدا دین نازل نکرده برای چند نفر که فقط آن ها را از رجس و پلیدی شیطان پاک کند و بقیه را این چنین نکند و رها کند. بلکه دین نازل کرده تا همه انسان ها را با نماز و زکات و... از رجس پاک کند. با توجه به این که افعال مضارع؛ یعنی مربوط به زمان حال هستند، و با توجه به این که پاک کردن مستلزم ناپاکی است، پس قبل از آن اهل البیت پاک نبوده اند. صحیح نیست به یک معصوم بگوییم می خواهم تو را معصوم کنم!!! آیا تعقل نمی کنید؟

ضمن این که با توجه به گفته خودتان که می گویید "انما حصر است و فقط آن دسته از افراد را شامل می شود که زیر عبای رسول بوده اند" پس این عصمت را "هرگز" نمی توانید به دیگر ائمه نسبت دهید چون بقول خودتان اینجا حصر آمده و قانون حصر طبق برداشت شما اگر در این آیه ذکر شده باشد می گوید که تطهیر فقط شامل همان 4 تفر می شود و نسبت دادن این آیه به بقیه ائمه باطل است

 

در جواب "یرید الله" و اراده تکوینی

قبل از هر چیز به این نکته توجه داشته باشید که گمراهان به "جبر" معتقد نیستند (منظور این نیست که ما معتقدیم) و وقتی اراده تکوینی را برای این آیه برداشت کنند دیگر نمی توانند اختیاری برای معصومین قایل شوند. اگر در آیه تطهیر اراده را تکوینی بدانیم چون خدا اراده نکوینی کرده آن ها مجبور خواهند بود و هر کس در مقابل اراده تکوینی خدا برای کسی دیگر اختیار قایل شود مرتکب شرک شده است. مثلا بگوید خدا در مورد فلانی اراده تکوینی دارد ولی فلانی به اختیار خود عمل می کند.

منظور از یرید الله این است: وقتی خدا بخواهد از اختیار ما خارج است یعنی مثلا خدا به ما قدرت اختیار داده است کسی نمی تواند تغییر بدهد؛ یا اراده کرده است که زمین به دور خودش بچرخد، و ما این وسط انتخابی نداریم ما نمی توانیم در مقابل اراده تکوینی خدا تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم

بنابر آیه:

هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می‌گوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود می‌شود

سوره بقره آیه 117

تضاد های این نظر که در آیه تطهیر اراده تکوینی بوده است؛ خدا به دو صورت "می خواهد" یکی این که ما هیچ اراده ای در مقابل خواست او نداریم و دیگر این که او برای ما حق انتخاب قایل می شود. افعال در آیه تطهیر مضارع آمده است "می خواهد" و مشروط به انجام افعال و اوامر و نواهی ای است که قبل از آن آمده اند. اگر افعال به صورت فعل ماضی می آمد درست می بود یعنی" خدا خواست". البته حتی در آن صورت نیز باز خدا امر و نهی کرده است. وقتی خدا امر و نهی کرد پس یعنی اختیار داده که می توانیم از آن دستور یکی را برگزینیم، مثلا دستور داده: نماز بخوانید اگر نخوانید آتش بر شما عرضه می شود. این جا خدا دیگر اراده تکوینی ندارد. چون ما می توانیم یکی از راهها را انتخاب کنیم. وقتی حرف از انتخاب کردن برای ما از میان دستورات الله به میان بیاید، آن اراده الله تشریعی است درست نیست هر جا خواندیم خدا می خواهد آن را بر هوای نفس خود اراده تکوینی برداشت کنیم بدون آن که عقل خود را به کار بریم

کلمه "یرید الله" در قرآن فقط در این آیه نیامده است. عینا مثل همین آیه و با همین شرایط، در آیه 6 سوره مائده نیز هست

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

اى مؤمنان، چون به [قصد] نماز برخيزيد، روى خود و دستهايتان را تا آرنج ها بشوييد و سرتان را مسح كنيد و پاهايتان را تا دو قوزك [بشوييد] و اگر جنب باشيد، غسل كنيد. و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا كسى از شما از موضع قضاى حاجت بيايد و يا با زنان آميزش كرده باشيد، آن گاه آبى نيابيد، آهنگ خاكى پاك كنيد، و از آن [خاك‏] رويتان و دستانتان را مسح كنيد. خداوند نمى‏خواهد بر شما دشوارى قرار دهد. بلكه مى‏خواهد كه شما را پاك بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد».

سوره مائده آیه 6

خداوند در این آیه مومنان را امر و نهی فرموده است، مومنان می توانند اطاعت کنند یا نکنند در هر صورت مجیور نیستند و اختیار نداشته باشند که نماز نخوانند؛ خدا در همین آیه فرموده: ای مومنان هدفم از این اوامر و نواهی به شما فقط این است که می خواهم پاک شوید

در این صورت اگر تعریف گمراهان صحیح باشد، پس ما فقط 4 معصوم نداریم بلکه کل مومنان معصوم هستند!!!

ببینید عزیزان! ما مومنان طبق این آیه فقط در صورتی پاک می شویم که طبق همین دستورات خدا که فرموده عمل کنیم؛ خدا دستور به وضو و غسل و ... داده، و ما اگر می خواهیم پاک شویم باید این اوامر را اطاعت کنیم. این اراده تکوینی خدا نیست بلکه اراده تشریعی خداست و ما اگر طبق این دستورات عمل کنیم پاک خواهیم شد. در آیه سوره احزاب نیز همین گونه است. خدا در آیه های قبل و در خود آیه 33 و آیه بعد دستوراتی را به زنان رسول می فرماید و سپس هدف خود را از این اوامر و نواهی عرض می کند.

اگر از "یرید الله" برداشت اراده تکوینی داشته باشیم، دیگر اوامر و نواهی را نمی کرد، و الان مذاهب و فرقه های مختلف با اختیار خود هر کدام سلیقه ای عمل نمی کردند چون طبق اراده تکوینی نمی توانستند به اختیار خودشان فرقه ای یک چیز را و فرقه دیگر دستور دیگر را قبول می کردند

فقط این نیست، سوره توبه آیه 103 را ببینید

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا

از مال‌های ایشان زکات بگیر که بدین کار پاکشان می‌سازی و آنان را تزکیه و پاک می‌کنی

پس طبق تعریف گمراهان از کلمه تطهیر، هر کس به رسول زکات داده باشد معصوم می شود!!! هرگز، این باطل است

مثل آیه قبل، افعال «تطهر» و «تزکی» در این آیه نیز مضارع آمده اند، یعنی مربوط به زمان حال می شوند درواقع منظور آیه این است که خدا می خواهد بگوید، هدف از زکات فقط این است که انسان‌ ها را از آلودگی به حرص و آز نسبت به مال دنیا، پاک کند و این پاکی از طریق عمل کردن به قانون زکات میسر می شود.

یعنی اگر می خواهید پاک شوید، پس زکات دهید تا پاک تان کنم و در آیه های بالا نیز به مومنان می فرماید اگر می خواهید پاک تان کنم باید وضو و غسل و... بجا بیاورید و خطاب به زنان رسول می فرماید اگر می خواهید پاک شوید این دستورات را رعایت کنید

در قرآن آیات زیادی در مورد اراده تشریعی خدا هست مثل: (بقره/ 185)، (نساء/ 26-28)

در آیات سوره‌ی احزاب نیز مقصود این است. چنان که خداوند درباره‌ی نماز فرموده:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ

نماز بگزار، كه نماز آدمى را از فحشا و منكر باز مى‌دارد.(29:45)

حتی پیامبر شب و روز نماز می خواند و بسیار روزه می‌گرفت و این گونه اعمال در طهارت نفسانی اش مؤثر بود و در او تأثیر مثبت داشت و الا اگر جز این بگوییم و ادعا کنیم که اعمال عبادی و انجام اوامر الهی هیچ تأثیری در آن حضرت نداشته و مانند یک عمل لغو بوده باید به یاد داشته باشیم که از مزایای ایمان، اعراض  و دور شدن از لغو است و پیامبر هرگز کار بیهوده نمی کند.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

به تحقيق رستگار شدند مؤمنان:(23:1)

وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

آنان كه از بيهوده اعراض مى‌كنند،(23:3)

گمراهان ائمه را حتی قبل از نزول آیه 33 احزاب و از بچگی و قبل از بدنیا آمدن شان نیز معصوم و مصون از خطا می دانند؛ در آیه 33 احزاب که افعال مضارع و مربوط به زمان حال هستند؛ پس قبل از نزول آن آیه چه آیا معصوم بوده اند؟!!! در حالی که شما می گویید ائمه از بدو خلقت معصوم اند و چون اراده خدا تکوینی است پس دیگر اراده ای نمی توانند داشته باشند.

ضمن این که وقتی می گویید اراده تکوینی است؛ "هرگز" نمی توانید برای آنها اختیاری قایل شوید، قایل شدن اراده برای دیگری در مقابل اراده تکوینی الله برخلاف توحید و یگانگی الله است و با اصل توحید در تضاد مستقیم و روشن است. اگر اراده ای برای کسی در مقابل اراده تکوینی خدا قایل شوید مرتکب شرک شده اید. یعنی شما به کسانی قایل شده اید که اگر خدا بگوید باش آن ها می توانند نباشند! در حالی که خدا می فرماید اگر بگویم باش، موجودات در مقابل این اراده ام اختیاری ندارند.

عصمت بنا بر اراده تکوینی با اصل امامت و پیشوا بودن در تضاد و تعارض مستقیم است. اگر آن ها مثل ما اختیاری نداشته باشند اولا که این نشان می دهد از ما پایین تر هستند. چون ما اگر در محیط فساد قرار بگیریم به اختیار خود گناه نمی کنیم ولی آنها اگر در شرایط مشابه قرار بگیرند خواه و ناخواه اختیاری ندارند. پس عمل ما بسیار با ارزش تر است. دوما خدا در مورد آن ها اراده کرده و نمی توانند مثل ما گناه کنند پس مثل ما نیستند و هرگز اسوه و پیشوای ما نیستند، چون خدا در مورد ما اراده تکوینی نفرموده و ما هر اندازه سعی کنیم نمی توانیم مثل آن ها شویم پس ما هر اندازه سعی کنیم مثل شان نخواهیم شد و نتیجتا نمی توانند پیشوای ما باشند. پیشوای ما باید کسی باشد که مثل ما باشد اختیار داشته باشد تا ما بتوانیم مثل او عمل کنیم و دقیقا خدا به همین دلیل است که برای هر قومی از جنس خودشان رسول فرستاده است.

وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا

هيچ چيز مردم را از ايمان آوردن آنگاه كه هدايتشان مى‌كردند، باز نداشت مگر اينكه مى‌گفتند: آيا خدا انسانى را به رسالت مى‌فرستد؟(17:94)

قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا

بگو: اگر در روى زمين فرشتگان به آرامى راه مى‌رفتند، برايشان به پيامبر فرشته‌اى از آسمان نازل مى‌كرديم.(17:95)

برخی تلبیس و مغلطه می کنند و می گویند اراده خدا اینطور بوده که معصوم باشند ولی به اراده خود گناه نکنند و هرگز مرتکب گناه نشوند. در رد این مغلطه همین کافی که این مدعا در مورد سهو و خطا صادق نیست. یعنی آدم به اختیار خودش که دچار سهو نمی شود!!! در این آیه پیامبر فراموش کرد و دچار سهو شد!!!

وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ

 چون فراموش كنى، پروردگارت را به يادآر.(18:24)

تمام این حرف شما فقط و فقط ظن و گمان است و ظن و گمان انسان را به حقیقت نمی رساند

آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!(53:28)

خودتان تعقل کنید یعنی چه: خدا اراده کرده که به اختیار خود گناه نکنند؟!!!

 

در جواب ضمیر مذکر "کم"

گمراهان از قبول این که رسول را جزئی از اهل البیت خود بدانند اکراه دارند، چون در آن صورت طبق قاعده تغلیب زنان رسول نیز می توانند در ضمیر "کم" مورد خطاب قرار گیرند.

قاعده ی تغلیب قاعده ای است در زبان عربی که بر اساس آن اگر جمع زیادی از جنس مونث در بین آنها فقط یک جنس مذکر باشد ضمیر مخاطب برای آنها، قطعا مذکر خواهد بود. برای همین است گمراهان از قبول این که خود رسول جزء اهل البیت خودش باشد اکراه دارند!!! مثلا اگر جمعی زن که بین شان فقط یک مرد هست به شما سلام بگویند جواب شما به آن ها با جمع مذکر خواهد بود، یعنی می گویید: علیکم السلام

یک مثال در قرآن:

قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ

آیا از کار خدا شگفتی می‌نمایی رحمت خدا و برکاتش بر شماست [ای] اهل این خانه، بی‌گمان خدا ستوده و بزرگوار است

سوره هود آیه 73

مشاهده می کنید که فرشتگان با همسر ابراهیم هم کلام شده اند و جواب او را می دهند. در جواب زن ایراهیم ضمیر مفرد مونث ذکر شده (أَتَعْجَبِينَ) و این روشن است که خطاب آن ها مستقیما به خود زن ابراهیم بوده است یعنی " أَتَعْجَبِينَ" و بعد در ادامه همان پاسخ شان به زن ابراهیم او را با ضمیر مذکر "علیکم" خطاب قرار میدهند. ضمیر مذکر "علیکم" در ادامه جمله صرفا بخاطر این است که خود کلمه "اهل" جمع مذکر است. و اتفاقا ضمیر مذکر و سپس اهل البیت مورد استفاده در جواب ساره زن ابراهیم، روشن می کند که زن جزء اهل البیت است. برخی ادعا داشته اند که در این زمان ابراهیم فرزندی داشته در حالی که در آن زمان که فرشتگان این خبر را به ابراهیم عرضه داشتند، او اصلا فرزندی نداشته است. و ساره نازا بوده و او را به اسحاق و یعقوب مژده داده اند. توجه شما را به این نکته جلب می نمایم که گمراهان از طرفی زن آدم و خود مرد را با بی شرمی تمام جزء اهل البیت نمی دانند، پس می توانید بگویید در این آیه که فرشتگان برای مژده دادن بر ابراهیم به تولد فرزند آمده اند و قبل از آن ابراهیم فرزندی نداشته است، پس منظور از اهل البیت چه کسانی هستند؟ فرزند بدنیا نیامده (اسحاق و یعقوب و اسماعیل) و پسر عموهایش؟!!! در این جا خطاب به ابراهیم و ساره است ولی شما هیچ یک از این دو را از مصادیق اهل البیت نمی دانید، پس فرشتگان چه می گویند؟ با چه کسی سخن می گویند چرا تعقل نمی کنید؟

همسرش ایستاده بود، خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.(11:71)

سوره هود آیه 71

وقتی ساره از فرشته سوال می پرسد و فرشتگان در حال جواب دادن به او هستند، معقول نیست وقتی در حال جواب دادن به سوال او هستند، چیزی بگویند که به او ربطی ندارد و به کسی دیگر اشاره کنند!! کلام پروردگار منقطع نیست و حکیمانه هست. یعنی مثلا فرشتگان طبق این حرف سخیف گمراهان گفته اند: ای زن، آیا از امر خدا تعجب می‌کنی در حالی که رحمت و برکات خدا بر شما (ای زید و عمرو و بکر) است؟! این چه جوابی که به آن زن می دهند؟! در کل اگر چنین جواب منقطعی باید داده شود؛ چرا از ابتدا ضمیر مونث آورده و خطاب به زن است و در جواب به زن است؟! اگر اشاره به دیگران دارد باید در ابتدای جمله خطاب را با آنان آغاز می کرد نه با ساره!!! جالب است که زن تعجب کرده و می خندد، بعد فرشتگان طبق استدلال گمراهان با کسی دیگر حرف میزنند.

همینطور در آیه 83 سوره اعراف

فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ

لوط و خاندانش را نجات داديم. جز زنش كه با ديگران در شهر ماند.(7:83)

در این آیه الله می فرماید "اهل و خاندان لوط را جز زنش نجات دادیم" این جمله در صورتی صحیح است که زن جزء اهل خانه لوط به شمار بیاید. در این جا الله زن لوط را به خاطر کفرش از اهل خانه لوط خارج می کند همانطور که در آیه زیر پسر نوح را از اهل خانه نوح با لفظ صریح خارج می کند. وقتی می گوییم انسان ها چشم دارند و با چشم می بینند جز کسانی که نابینا هستند. این جمله یعنی این که نابینا ها نیز انسان هستند. تلاشی که شما سعی می کنید زن را از اهل ندانید مثل همین است که یک نابینا را انسان ندانید!!!. وقتی زنان رسول جزء اهل البیت باشند، چون خطاب "یطهرکم" به اهل البیت است پس هر ادعایی که راجع به "یطهرکم" داشته باشید باید برای زنان رسول نیز قایل شوید.

همه پسر را جزء اهل می دانند و در آیه بالا نیز الله زن را جزء اهل دانسته ولی هم همسر لوط و هم پسر نوح را بدلیل کفرشان از اهل آنها بودن خارج می سازد، یعنی آن ها اهل خانه بوده اند و سپس بدلیل کفرشان خارج شده اند

وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ

نوح پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و نيرومندترين حكم‌كنندگان تو هستى.(11:45)

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ

گفت: اى نوح، او از خاندان تو نيست،

در آیه 33 سوره احزاب هم به همین شیوه است

چطور ممکن است کل آیات قبل و همینطور خود همان آیه خطاب به زن های رسول باشد و بعد منقطع شود و به یکباره کسی دیگر را مورد خطاب قرار دهد! و سپس دوباره مورد خطابش زنان رسول باشد. اصلا معقول و مقبول نیست که قرآن در میان خطاب به زنان پیامبر در 8 آیه قبل از آیه 33 و همینطور آیه بعد از آن، بدون ذکر مخاطبین جدید و بی‌آن که کلام قبلی را به پایان برساند، از زنان رسول صرف نظر کرده و با افراد دیگری مطلبی را بگوید که هیچ ارتباطی با زنان پیامبر ندارد و آن ها را اصلا شامل نمی شود!!!

در همان آیه سوره هود جواب مشخص است، فرشته در جواب تعجب کردن ساره چی گفت؟ گفت: آیا تعجب می کنی از قدرت خدا در حالی که تو در خانه ای هستی که رحمت خدا شامل آن شده است؟ رحمت الله بر این خانه بواسطه ابراهیم بوده، الله رحمت خود را بخاطر ابراهیم ارزانی می دارد بعد یک سری جاهل خود ابراهیم را که رحمت بحاطر او بر اهل خانه داده شده، جز اهل خانه بحساب نمی آورند!!! یعنی آقایان گمراه می گویند: اهل خانه شما خواننده گرامی پدر و مادرتان نیستند، بلکه اهل خانه شما داماد شما، پسر عموی پدرتان و شما هستید!!! پس اهل خانه پدر داماد شما و اهل خانه پدر پسر عموی شما چه کسانی هستند؟ اهل خانه داماد شما چه کسانی هستند؟ این تضاد ها برای چی هست؟ این حرف های باطل و دنیای آشفته برای چی هست؟ پس اگر داماد جزء اهل البیت است، عثمان ذوالنورین نیز جزء اهل البیت رسول الله است. ضمیر مذکر در "علیکم" دقیقا برای همین آمده، چون این رحمت که شامل اهل خانه شده، بواسطه رسول اکرم و در سوره هود بواسطه ابراهیم بوده است.

ضمن این که از طرفی می گویید انما ادات حصر است و از طرفی می گویید رسول جزء اهل البیت نیست، پس چون در این آیه هدف تطهیر اهل البیت است و انما ادات حصر، پس رسول معصوم نیست. اگر حرف شما درست می بود و زن آدم اهل خانه او به حساب نمی آید پس باید در آیه سوره هود آیه به این شکل می آمد: أتعجبین من أمر الله، رحمت الله وبرکاته عليك در حالیکه اینطوری آورده، أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ

پس حرف شما با خود قران رد می شود، حتی نیازی به استفاده از قرآن نیست چون حرف های شما خود متناقض است و در کلام خودتان رد می شود.

از خود سوال کنید. از عقل تان؛ اگر زن آدم اهل خانه اش نیست، پس چیست؟

کلمه "تاهل" در کتب لغت به معنای همسر گرفتن است، این کلمه از ریشه "اهل" است و این روشن و آشکار می سازد که زن؛ مصداق بارز "اهل" است و جای تعجب نیست در آیاتی که ابتدا اشاره به مثلا "نساء النبی" است بعد از آن کلمه "اهل البیت" می آید. چون زن مصداق اهل البیت است. اگر بگوییم مخالفان این دیدگاه زن ستیز هستند، گزاف نگفته ایم.

شباهت ها بین آیه احزاب و هود زیاد هستند؛ مخاطب هر دو آیه مونث اند، در آیه هود مفرد مونث و در آیه احزاب جمع مونث و در هر دو آیه لفظ منصوب "اهل البیت" به کار رفته است در ابتدای آیه 33 سوره‌ی احزاب، افعال جمع مؤنث مخاطب و در انتهای همان آیه ضمایر جمع مذکر مخاطب آمده اند، پس ضمیر جمع مذکر به هر دلیلی که در آیه‌ 73 سوره‌ی هود آمده باشد به همان دلیل در آیه تطهیر هم ذکر شده است. این طبق قانون حکم الأمثال واحد هست! چون القرآن یفسر بعضه بعضاً یا چنانکه علی بن ابی طالبفرموده: یشهد بعضه على بعض (نهج البلاغه / خطبه 133). قرآن و با قرآن باید تفسیر کرد و بهترین منبع برای تفسیر قرآ«، خود قرآن است. برای فهم یک کلمه از قرآن باید دانست در آیات دیگر همان کلمه به چه معنی بکار رفته است

 

در جواب خود کلمه "اهل البیت"

اولا، لفظ "اهل" منصوب است، چون که منادی است. یعنی یا أهل البیت = ای اهل خانه! یعنی مخاطب همان کسایی هستند که قبل و بعد از این کلمه، مورد خطاب قرار داده شده اند پس خداوند اینطور فرموده: ای اهل این خانه جز این نیست که خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما بزداید و شما را چنانکه باید، پاک سازد.

دوما، رسول در کنار مسجدشان، خانه‌ای نسبتاً وسیع داشت که دارای حجره‌ هایی بود. و هر یک از همسران پیامبر در یکی از آن‌ حجره ها اقامت داشتند. برای همین هست در ابتدای آیه "بیوت" در وسط آن "بیت" و در آیه بعدی دوباره "بیوت" ذکر شده است؛ یک بار به اعتبار این که همه زنان منزل پیامبر به سبب انتساب به آن حضرت از اعضای خانوادة او و اهل خانة او هستند و همینطور این که کل حجره های رسول درون یک خانه بزرگ بود «أهل البیت = اهل این خانه» گفته می‌شوند یعنی به عنوان مثال حجره ‌ی «ام سلمه» بیت پیامبر است، حجره‌ ی «جویریه» بیت پیامبر است و... بار دیگر به اعتبار این که هر یک از همسران پیامبر، با آن حضرت، خانواده ‌ای را تشکیل می‌دهند و همین طور در حجره ای جداگانه بودند، «بیوت» گفته می‌ شود.و این دو تعبیر مخالفتی با هم ندارند.

خلاصه و چکیده این مدعا بنابر آیات قرآن

محل زندگی پیامبر و همسرانش که حجره های مختلف داشت، البیت (یعنی خانه پیامبر ص) بود،

كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ

همان‌گونه که خدایت
برچسب‌ها: عصمت قرآن هدایتگر است گمراهان اهل سنت ولایت امامت

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 

امروز بلاخره در این پست می خواهم در مورد آیه 169 سوره آل عمران که به آیه "شهدا زنده اند" معروف است و همینطور حدیثی از رسول الله که به اعتقاد گمراهان رسول در جنگ بدر مرده ها را صدا زده و اعتقاد داشته است که مردگان از این دنیا می شنوند، بحث کنم.

گمراهان می گویند: الله در این آیه فرموده شهدا زنده اند و ما معتقدیم علی شهید شده است، پس علی حی است و میت نیست و می تواند صدای ما را بشنود. این در حالی است که خدا در این آیه صرفا فرموده: به شهدا میت نگویید و الله هرگز نفرموده که میت ها می شنوند. بلکه گمراهان استدلال می کنند که چون شهدا زنده اند پس از این دنیا می شنوند!

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

و كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند

سوره آل عمران آیه 169

در جواب گمراهان باید گفت؛ اگر فکر می کنید که وقتی می گویم میت ها از این دنیا نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد دارم، سخت در اشتباه هستید و بلکه این شمایید که قایل به این شده ابد قرآن تضاد دارد! بله من با این گفته که میت ها نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد ندارم بلکه این شمایید که وقتی می گویید میت ها می شنوند خلاف قرآن اعتقاد دارید. این را توجه داشته باشید که الله نفرموده میت ها می شنوند بلکه فرموده آنها زنده اند و شنوایی میت ها را شما استدلال کرده اید و ما در این پست و پست های آینده به رد این استدلال می پردازیم.

قرآن در چند جا فرموده که مرده ها نمی شنوند، خب من هم همین را می گویم

مثلا یک مورد آن سوره نمل آیه 80

مسلّماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند فراخوانی!

این آیه دو قسم دارد. قسمت اول آیه رسول نمی تواند صدای خود را به گوش میت ها برساند به قسمت قسمت دوم تشبیه شده است. یعنی مردگان مانند کرانی هستند که پشت کرده اند صدای ما را نمی شنوند. اگر مردگان می شنیدند در این صورت به کرانی که پشت کرده اند تشبیه نمی شدند!!! و همینطور در سوره فاطر آیه 22 و...

نه تنها می گویم شهدا زنده اند، بلکه کل انسان هایی که تا قبل از این مرده اند نیز، زنده اند! کجا زنده اند؟ این مهم است، جواب این است: نزد پروردگارشان! بروید آیه را دوباره با دقت بخوانید، آن ها نزد پروردگارشان زنده اند. این زنده بودن "عند ربهم" هرگز مخالف اعتقاد به ناشنوایی میت ها از این دنیا نیست؛ بلکه برعکس در تضاد با اعتقاد کسایی است که می گویند میت ها شنوا هستند. میدانید چرا؟ جوابش فقط با کمی دقت مشخص می شود بقدری واضح است که نه حدیث و نه تفسیر لازم نیست.

خدا در آیه 42 سوره زمر می فرماید

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

برادران و خواهران، روح هرگز نمی میرد، چه روح ما که در دنیا زنده ایم و می خوابیم و روحمان که طبق این آیه نزد الله میرود، و چه روح کسایی که از این دنیا وفات میابند و روحشان نزد خدا میرود. روح خواب رفته ها و وفات یافته ها، هردو نزد خداست و هردو نزد پروردگارشان زنده هستند

وقتی می گویم "مرده از این دنیا نمی شنود" این هیچ تضادی با زنده بودن روح نزد خدا ندارد. به این دلیل که اساسا زنده بودن روح هیچ ارتباطی به شنیدنش از این دنیا ندارد، تعقل کنید! روح که همیشه زنده است! چه روح ما که خواب می رویم و چه روح میت ها که نزد خدا هستند. روح معدوم می شود نه میت. این جسم است که میت می شود.

اگر قرار بود روح کسی که میت شده و نزد خدا زنده است از این دنیا بشنود، خب طبق این استدلال شما باید وقتی خواب هستیم، بتواتیم مثلا دزدی را که به خانه مان آمده ببینیم یا صدای کسی را وقتی با ما صحبت می کند بشنویم!

خب از عقل و منطق خود سوال کنید. خدا می فرماید وقتی می خوابید روح شما را به سوی خودم می برم یعنی همان جا که روح میت ها هست، آیا در وقت خواب که روحتان نزد پروردگارتان است، امتحان کنید، اگر مادرتان برای آزمایش هم که شده تا صبح با شما صحبت کند و شما خواب باشید، آیا شما چیزی می شنوید؟ آیا اگر صبح مادرتان از شما مساله را جویا شود شما می توانید به او پاسخی بدهید؟ چیزی شنیده اید؟ خب پس چرا تعقل نمی کنید؟ روشن است که وقتی خواب هستیم چیزی از این دنیا نمی شنویم و اگر کسی خلاف این بگوید که در خواب می شنویم متضاد حرف زده است هم با قرآن و هم با عقل و منطق تضاد دارد

شما فقط وقتی شنوا می شنوید که روح اجازه برگشت به جسم تان را بگیرد، برای همین است اگر کسی با شما صحبت کند تنها آخرین حرف او را بیاد می آورید. چون اساسا بشر وقتی از این دنیا می شنود و آگاه است که روح و جسم با هم در ارتباط باشند. کل زمانی که روح نزد الله است شما هیچ نمی شنوید و بعد از آن که خدا اذن بازگشت به جسم را داد، آنوقت شما فقط کلام آخری را می شنوید که با شما گفته اند.

روح همه، هم علی هم محمد و... الان نزد پروردگارشان زنده است و از نعمت هایی که خدا به آنها ارزانی داده خوشحال اند، جسم محمد و علی و... نیز الان خاک است. خدا فقط در قیامت است به روح آن هایی که میت شده اند اذن می دهد که به جسم برگردد. عزیزان جسم ماده است هر ماده ای مستلزم آن است که مکانی داشته باشد، یک ماده در یک زمان دو جا نیست. اگر روح به جسم برگردد طبق آیات قرآن آن جسم زنده می شود. اگر آن جسم زنده شود فقط در آن صورت است که می تواند از این دنیا آگاه شود. شنوایی از این دنیا فقط با ارتباط جسم و روح ممکن است. اگر ارتباط این دو قطع شود نه جسم از این دنیا می شنود و نه روح از این دنیا می شنود

روح زنده ما وقتی خوابیم نزد خداست

روح زنده کسایی هم که وفات یافته اند نزد خداست

به همان دلیل که وقتی خوابیم چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم

به همان دلیل نیز، وفات یافته ها این دنیا را نمی بینند و نمی شنوند

روح فرعون، روح نمرود، روح ابن ملجم، روح محمد و... روح همه الان زنده است، نزد پروردگارشان زنده است. بعضی طبق آیات قرآن از نعمت ها خوشحال اند و برخی عذاب می بینند.

حالا بپردازیم به حدیث

کتاب صحیح بخاری، شماره حدیث: 3747

(حديث مرفوع) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ ، قَالَ : " هَذِهِ مَغَازِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " , فَذَكَرَ الْحَدِيثَ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يُلْقِيهِمْ : " هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا " ، قَالَ : مُوسَى ، قَالَ نَافِعٌ : قَالَ عَبْدُ اللَّهِ : قَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ : يَا رَسُولَ اللَّهِ تُنَادِي نَاسًا أَمْوَاتًا ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ " ، قَالَ أَبُو عَبْد اللَّهِ : " فَجَمِيعُ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ قُرَيْشٍ مِمَّنْ ضُرِبَ لَهُ بِسَهْمِهِ أَحَدٌ وَثَمَانُونَ رَجُلًا , وَكَانَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ ، يَقُولُ : قَالَ الزُّبَيْرُ : قُسِمَتْ سُهْمَانُهُمْ فَكَانُوا مِائَةً وَاللَّهُ أَعْلَمُ " .

رسول در این حدیث فرموده: شما شنواتر از آنها به آن چه به آن ها می گویم، نیستید

این استناد گمراهان است، برای این که توجیهی پیدا کنند برای آیه آل عمران و حرف خود را درواقع با روایت به آیه بچسبانند! این حدیث تا اینجا، کاملا برخلاف آیه های 80 سوره نمل و 22 سوره فاطر است، اگر اینطور باشد در کلام الله تضاد پیش آمده و دست آویزی برای رد قرآن توسط اسلام ستیزان می شود ولی جالب است ذات ریاکارانه شان، هرگز به آن ها اجازه نمی دهد که ادامه این حدیث را بخوانند و در همه جا این حدیث را تا اینجا ذکر می کنند از پدر بزرگ هایشان تا همین جا می شنوند، در کتاب هایشان تا همین جا می نویسند. ولی توجه داشته باشید، این حدیث ادامه دارد!!! اگر این حدیث در اینجا تمام بشود، کاملا خلاف قرآن است! ولی این حدیث اهل سنت است و این پایان حدیث نیست!

چون خدا به رسول در قرآن فرموده، تو هرگز نمی توانی مردگان و کسانی که در گورها هستند را شنوا کنی، یعنی مردگان شنوا نیستند و یکی با قدرتی لازم است تا آنها را شنوا کند و این قدرت فقط خداست. پس مردگان شنوا نیستند. پس یعنی رسول این را نمی دانسته و قرآنی که بر او نازل می شده را فراموش می کرده است؟!!! و اگر می دانسته مردگان نمی شنوند پس چرا با وجود این، چنین حرفی فرموده است، منظور رسول الله از این حرف چه بوده است؟!!!

طبق آیه زیر قدرت شنوا کردن مردگان فقط در دست خداست

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و زندگان و مردگان برابر نيستند. خدا هر كه را خواهد مى‌شنواند. و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگانى كه در گور خفته‌اند بشنوانى.(35:22)

سوره فاطر آیه 22

 

تمام دعوت وبلاگ "قرآن هدایتگر است" همان طور که در پست "هدف از دعوت وبلاگ قرآن هدایتگر است" نوشته شده است،در همین آیه 22 سوره فاطر خلاصه می شود؛ عزیزان! الله بیهوده نفرموده که او شنوا و بیناست، می دانیم که صفات الله یعنی همین شنوایی و بینایی مطلق هستند و کسی مثل آنها را ندارد و اگر کسی صفات الله را برای کس دیگری قایل شود مشرک است. از طرفی می دانیم که همه موجودات زنده و بندگان الله، هم شنوا هستند و هم بینا هستند. اما نکته این جاست که هیچ کس مانند الله در یک لحظه هرگز همه چیز را نمی شنود. جز خدا کسی نمی تواند میلیون ها نفر را که در یک زمان او را می خوانند، ببیند و بشنود.

بیایید ادامه حدیث را در حدیث شماره 4724 در کتاب مسند أحمد بن حنبل یا در همان کتاب صحیح بخاری حدیث شماره 1288 بخوانیم

 (حديث مرفوع) حَدَّثَنَا يَزِيدُ ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ يَعْنِي ابْنَ عَمْرٍو ، عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ : وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْقَلِيبِ يَوْمَ بَدْرٍ ، فَقَالَ : " يَا فُلَانُ يَا فُلَانُ ، هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا ؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّهُمْ الْآنَ لَيَسْمَعُونَ كَلَامِي " ، قَالَ يَحْيَى : فَقَالَتْ عَائِشَةُ : غَفَرَ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، إِنَّهُ وَهِلَ ، إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقُّ ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى سورة النمل آية 80 وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ سورة فاطر آية 22 .

این احادیث، حدیث های مرفوع بودند و نزد اهل سنت صحیح هستند

تعریف حدیث مَرفُوع: آن است که به رسول خدا نسبت داده شود، از گفتار یا کردار یا اعمالی که به حضور مبارک انجام شده و یا صفتی، سند آن متصل باشد یا منقطع یکسان است.

ام المومنین عایشه در این حدیث که ادامه و تکمیل کننده حدیث بالا بود فرمودند: خدا از ابی عبدالرحمن ببخشاید، درست است که رسول الله این را فرموده اند، ولی او اشتباه فکر می کرده که رسول الله منظورش آن بوده است، چون اگر منظور رسول الله اینطور باشد که عبدالرحمن می گوید، رسول خدا بر خلاف آیه فاطر و نمل سخن گفته است، بلکه رسول خدا منظورش این بوده و فرموده: الان این مشرکان کشته شده جنگ بدر، به یقین حرف هایی که در زمان حیات شان به آن ها می گفتم و دعوت شان می کردم، به یقین آن حرف هایم رسیدند، فهمیدند حرفایی که من به آن ها میزدم حق بود، بلکه حتی از الان شما نیز بهتر یقین پیدا کرده اند چرا که آن ها در حال حاضر فرشتگان را که بر پشت شان میزنند، می بینند و آگاه شدند، ولی شما هنوز چیز هایی که آن ها دیده اند، نمی بینید و هنوز بر شما غیب مانده است و شما به اندازه آنان حرف های من را مطمین نیستید. آن ها وعده های الله را همین الان از شما بهتر می بینند، یعنی آن ها به "علم الیقین" و به "عین الیقین" رسیده اند و شما اینطور نیستید.

 

خب! این دو برداشت کاملا متفاوت بود، از دو صحابه بزرگوار، یکی عبدالرحمن و دیگری ام المومنین عایشه، باید دید کدام برداشت صحیح و مطابق قرآن است، مسلما هر حدیثی که در تضاد با قرآن باشد، باطل است و پر واضح که حدیث مورد استناد گمراهان تا آنجا، کاملا برخلاف قرآن است! ولی ادامه حدیث و برداشتی که ام المومنین عایشه داشته اند، کاملا موافق قرآن است. اگر برداشت ام المومنین عایشه نبود، الان این حدیث نزد اهل سنت مردود و باطل می بود چون کاملا برخلاف قرآن است. درستش هم همین است که احادیث متضاد با قرآن را باطل بدانیم، چون قرآن حجت است و الله قول حفاظت از قرآن را داده است

من احساس می کنم که تنفر گمراهان نسبت به ام المومنین، بر میگردد به همین حدیث های نقل شده از ایشان، چون اساس مذهب آن ها با همین احادیث باطل شده است. خدا به صورت واضح فرموده که مردگان نمی شنوند. دیگر باید به چه صورت می گفت تا شما باور کنید؟ آیا باید خدا خود بیاید و حضورا به دست تک تک شما نامه دهد یا سخن بگوید؟

مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار يكسره شود؟ و كارها به سوى خدا بازگردانده مى‌شود

سوره بقره آیه 210

 

توجه: با اینکه این پست کامل هست ولی ممکن است در آینده ویرایش شود

 

 


برچسب‌ها: شهدا قرآن هدایتگر است گمراهان شیعه اهل سنت قدرت شنوایی مردگان

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آيا شما شيعه ي واقعي هستيد؟

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا شما شیعه ی واقعی هستید؟

 

سلام و درود بر همه شیعیان واقعی علی، نه آن کسانی که بر این بزرگوار غلو و زیاده روی می کنند. با یک شیعه بحث می کردم، پرسیدم مگر من که می گویم فقط الله، گمراهی ام در چیست؟ چرا به من می گویی گمراه هستم؟ مگر رسولان هم نمی گفتند فقط الله را بخوانید؟ من هم که همین حرف آنها را میزنم، پس چرا می گویید من گمراه هستم و رسولان نه؟ آیا اگر حرف دیگری را عینا تکرار کرد گمراهی برای شخصی است که تکرار می کند؟ پس در این صورت رسولان نیز به عقیده شما گمراه بوده اند که دعوت به خواندن فقط الله کرده اند. خدا که خواندن را اولا برای خودش دانسته و دوما خواندن را هم عبادت دانسته است.

آن شیعه جواب داد: چون تو امام ها را خطا کار میدانی و می گویی پیرو راه پیامبر نبودند!!!

پاسخ: من هرگز حکم صادر نمی کنم، من فقط استنباطم را از قرآن و کلام بزرگان می گویم، که بنا بر قرآن این راه درست است و مطلقا تا این لحظه یک نفر نبوده است که بتواند جواب بدهد. من هرگز به کسی نمی گویم مشرک و کافر این را خدا تعیین می کند و به خدا پناه میبرم که از جاهلان باشم.

تهمت زدن، از 1000 تا فحش هم بدتر است، من چه کسی باشم که از الان بگویم که شما جهنمی هستی یا مثلا علی بن ابی طالب بهشتی است یا جهنمی!!! مگر من از قیامت و روز داوری خبر دارم؟ مگر من بر علی شاهد بوده ام؟ مگر شما بر عایشه شاهد بوده اید؟ آیا اگر کسی در زندگی اش اشتباهی هم کرده باشد مگر شما شاهد بر او بوده اید که در خلوت خودش توبه نکرده باشد؟ پس حکم به تکفیر کسی از جاهلان بر می آید و بس!

در تمام پست هایی که نوشتم دریغ از یک حرف بد و زشت که من به آن بزرگواران گفته باشم. در عوض تا بوده از تهمت ها و توهین های شیعه نسبت به بزرگان اهل سنت شنیدم، انصاف شما همین است! من به ائمه شما بگویم بزرگواران و... و هرگز به آنها توهین نکنم در عوض شما عمر و ابوبکر و... را کافر و مرتد بدانید؟ وحدت و احترام کامل که منظور قانون اساسی و اصل 12 بوده این است؟

راه شما اشتباه است چون مثل ائمه عبادت نمی کنید. چرا مثل ایشان مستقیما از خدا نمی خواهید؟ و خدا را به تنهایی نمی خوانید؟ برای ما، خلفا و آل محمد یک اندازه عزیز هستند و هرگز فرقی بین آنها قایل نمی شویم، نه فرقی بین پیامبران و رسولان قایل می شویم و نه فرقی بین دیگران و ما در خلفا و آل محمد، هرگز غلو و زیاده روی نمی کنیم

چون خدا فرموده است:

بگو: «به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی‌گذاریم؛ و در برابرِ (فرمان) او تسلیم هستیم.»(3:84)

مثل خودشان خدا را همان طور که شایسته مقام خدایی اش هست، او را عبادت می کنیم، آنطور که شایسته مقام خدا هست! از خدا می خواهیم عشق مان را به همه آن بزرگواران برساند، نه برعکس.

آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند، در حالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او؛ خداوند منزّه و بلندمقام است از شریکیهایی که برای او می‌پندارند(39:67)

پیرو کسی است که از عمل شخص دیگر پیروی می کند، عمل کند؟ مگر محمد و ابوبکر و علی و حسین و... مستقیم با خدا درد و دل نمی کردند؟ هیهات ای گمراهان، مگر من جز این را گفته ام؟ مگر من حق نمی گویم؟ حرف آنها همین بود، منم حرف ایشان را می گویم! پس اشتباه من این است که می گویم مثل رسولان مستقیم از خدا بخواهید؟ یعنی معتقدید راه آنان گمراهی است؟ معتقدید که رسولان مستقیم به خدا رجوع نمی کردند و کسی را واسطه می کردند؟

آنها عبادت کردن صحیح را به شما یاد دادند، ولی شما مثل ایشان عبادت نمی کنید، پس نتیجه می گیریم شما در راهی نیستید که آنها رفتند، شما کج شدید. اگر بر طریق آن بزرگواران باشید، هرگز کسی به شما ایراد نمی گیرد

من دارم شما را دعوت به این می کنم که مثل آن بزرگواران، مستقیم از خدا بخواهید

ایها الناس، این چه گمراهی است که من دچار آن شده ام؟ عجیب هستید

یعنی اگر راه ائمه تان را عینا عمل کنید گمراه می شوید؟ چون من شما را به همین راه دعوت می کنم، اگر مثل آنها مستقیم از خدا بخواهید، گمراه می شوید؟ پس درواقع این شما هستید که معتقدید آنها گمراه بودند!!! و این جاست که مشخص می شود این شما هستید به آن بزرگواران تهمت میزنید، نه ما، چرا به راهی که آنها می رفتند و ما هم می گوییم همان راه را بروید، می گویید راه گمراهی است؟ راه ائمه مستقیم و بی واسطه با خدا بود پس این راه گمراهی است؟

فقط الله را بخوانید و خجالت بکشید که در محضر یگانه شنوای و بینا ، وقتی او همیشه صدایتان را در هر کجا و هر حالی که باشید می شنود، شما کس دیگری را که نمی شنود صدا بزنید تا حرفتان را به کسی بگوید که همیشه صدایتان را می شنود!. شما چطور یکی دیگر را صدا میزنید و حاجت تان را از یکی دیگر می خواهید یا خاسته تان را به او می گویید که او به خدا بگوید مگر همان لحظه خدا نشنیده است؟!!! اگر شنیده است چرا باید یکی دیگر به او متذکر شود؟ مگر الله رودربایستی دارد و فرق می گذارد بین بندگانش؟ بخشندگی الله را زیر سوال می برید؟ درحالی که کسی جز الله هرگز صدا شما را نمی شنود، از خدایی که در آن لحظه صدایتان را شنیده شرم نمی کنید؟

بگو: «پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می‌کند؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!(34:36)

بله مردم نمی دانند که وقتی فلان شخص را می خوانند و واسطه می کنند، و حاجت شان برطرف می شود، درواقع برای این نیست که او نیازش را حل کرده است، بلکه همه اینها از طرف خداست، برای این است که خدا فرموده: "ولی بیشتر مردم نمی دانند"

نهایتا حرف من این است

ما هرگز قصدمان توهین به آن بزرگواران نیست، قطعا ما بیشتر از شما آنها را دوست داریم

اگر دوستدار واقعی علی و... هستید

پس طبق آیه ی 22 سوره فاطر عمل کنید

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی

ما به شما می گوییم برگردید به راه مستقیم

ای مردم! عشق تان، ارادت تان و سلام تان نسبت به علی و هر کس دیگری را به خدا بگویید که به گوش علی برساند، نه بر عکس. خجالت بکشید کسی جز خدا نمی شنود و کسی جز خدا قادر به شنوا کردن مردگان نیست. شما دارید هم به الله توهین می کنید هم ائمه خودتان آیا این خواسته ما که می گوییم طبق آیه 22 سوره فاطر به الله بگویید که به علی سلامتان را برسوند، این توهین به علی است؟ آیا این گمراهی است؟!

ای گروه جنّ و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می‌کردند، و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟! آنها می‌گویند: «بر ضدّ خودمان گواهی می‌دهیم؛ (آری، ما بد کردیم.)» و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد؛ و به زیان خود گواهی می‌دهند که کافر بودند!(6:130)

دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران!(43:67)

 

توبه کنید، هر لحظه از زندگی تان توبه کنید، همیشه قطعا خدا شما را خواهد بخشید چون خدا می فرماید

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است

سوره زمر ایه 53

إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است

سوره نساء آیه 48

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا

پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی نادانی انجام می‌دهند، سپس زود توبه می‌کنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را می‌پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است

سوره نساء آیه 17

أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

آیا نمی‌دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می‌پذیرد، و صدقات را می‌گیرد، و خداوند توبه‌پذیر و مهربان است؟

سوره توبه ایه 104

وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ

و من هر که را توبه کند، و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می‌آمرزم

سوره طه ایه 82

 

خدا عاشق توبه کردن های ماست، به ما سختی میدهد، آزمایش مان می کند، که سطح تحمل مان را بیازمایدبهشت خدا لیاقت می خواهد، جهنم خدا هم لیاقت می خواهد! اگر تحمل نکردیم و مرتکب اشتباه شدیم، خدا با این کار فقط می خواهد توبه مار را بشنود دوباره با توبه به سوی او برگردیم خدا عاشق شنیدن توبه ماست، فراموش نکنیم، هر کس توبه کند مثل روز اول پاک می شود

البته این به آن معنی نیست که مجاز هستیم گناه کنیم

 

 


برچسب‌ها: شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:32 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

وسیله برای قرب به الله شامل چه چیزهایی می شود

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وسیله برای قرب به الله شامل چه چیزهایی می شود

 

از آنجا که می گویید قرآن به تنهایی کافی نیست، پس از نهج البلاغه جواب این سوال را بخوانید!

در هیچ جا و از زبان هیچ بزرگواری و نه رسول و ائمه و... نیامده است که گفته باشند ما را بعنوان وسیله بخوانید و صدا بزنید، اتفاقا برعکس، رسولان برای این برگزیده شده اند که به انسان توحید و راه مستقیم به الله را به انسان متذکر بشوند

خطبه ی 109 نهج البلاغه

در مورد وسیله برای تقرب به خدا

همانا بهترین چیزی که انسانها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر (ص) و جهاد در راه خداست، که جهاد قله بلند اسلام، و یکتا دانستن خدا، بر اساس فطرت انسانی است، برپا داشتن نماز آیین ملت اسلام، و پرداختن زکات تکلیف واجب الهی، و روزه ماه رمضان سپری برابر عذاب الهی است، و حج و عمره، نابودکننده فقر و شستشودهنده گناهان است. و صله رحم مایه فزونی مال و طول عمر، و صدقه های پنهانی نابودکننده گناهان، و صدقه آشکارا، مرگهای ناگهانی و زشت را باز می دارد، و نیکوکاری، از ذلت و خواری نگه می دارد.

به یاد خدا باشید که نیکوترین ذکر است، و آنچه پرهیزگاران را وعده دادند آرزو کنید که وعده خدا راست ترین وعده هاست، از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر (ص) تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست. ارزش قرآن و قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که بهار دلهاست، از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است، و قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستانهاست، زیرا عالمی که به غیر علم خود عمل کند، چونان جاهل سرگردانی است که از بیماری نادانی شفا نخواهد گرفت، بلکه حجت بر او قویتر و حسرت و اندوه بر او ثابت و در پیشگاه خدا سزاوار سرزنش است.

 

خطبه ی 186 نهج البلاغه

در بحث حاجت خواستن

خداشناسی و بدانید ای بندگان خدا! که خداوند شما را بیهوده نیافرید، و بی سرپرست رها نکرد، از میزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نیکیهای خود بر شما را می داند، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری کنید، از او بخواهید و عطای او را درخواست کنید، که میان او و شما پرده و مانعی نیست، و دری بروی شما بسته نمی گردد. خدا در همه جا، و در هر لحظه، و هر زمان، با انسان و پریان است، عطای فراوان از دارایی او نمی کاهد، و بخشیدن در گنج او کاستی نیاورد، و درخواست کنندگان، سرمایه او را به پایان نرسانند، و عطاشدگان، سرمایه او را پایان نمی دهند و کسی مانع احسان به دیگری نخواهد بود، و آوازی او را از آواز دیگر باز ندارد، و بخشش او مانع گرفتن نعمت دیگری نیست، و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد، و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد، پنهان بودنش مانع آشکار بودنش نیست، و آشکار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد. نزدیک و دور است، بلندمرتبه و نزدیک است، آشکار پنهان، و پنهان آشکار است، جزا دهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود، پدیده ها را با فکر و اندیشه نیافریده، و از آنان برای خستگی و زحمات کمکی نخواسته است.

یاد آخرت ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که مهار شما در عبادت، مایه استواری شماست، پس به رشته های تقوا چنگ آویزید، و به حقیقت های آن پناه آورید، تا شما را به سرمنزل آرامش، و جایگاه های وسیع، و پناهگاههای محکم و منزلگاههای پرعزت برساند، در روزی که چشمها خیره می شود، و همه جا در نظر انسان تاریک و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد. زیرا در صور اسرافیل می دمند، که قلبها از کار می افتد، زبانها باز می ایستد، کوههای بلند و سنگهای محکم فرو می ریزد، و قسمتهای سخت آن نرم چون سرابی می ماند، کوهستانها با زمین هموار می گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است

پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد.

 

 

ای مردم، علی بن ابی طالب در این خطبه که در مورد وسیله قرار دادن بود هر چیزی را اسم برد جز شفاعت مورد نظر شما، این کلام اوست، اینجا خلوت گاه علی است، تقیه ای در کار نبوده و وقتی نوشته شده که علی در قدرت بوده است. این کتاب را ما اهل سنت ننوشته ایم.

پس چرا چیزی از شفاعت مورد نظر شما نگفت، اینجا مناسب ترین جایی بود تا به شیعیانش این مطلب را بگوید، قرآن فرموده وسیله را بجویید نه این که وسیله را بخوانید. آیا جوییدن را خواندن تفسیر می کنید؟

 

 


برچسب‌ها: وسله قرب الی الله عبادت شیعه گمراهان آیین صحیح قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

شيعيان مي گويند ما رسولي که مثل خود را قبول نداريم

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

شیعیان می گویند ما رسولی مثل خودمان را قبول نداریم

 

شیعیان می گویند ما نمی توانیم دنیا و آخرت خود را دست کسیبدهیم که مثل خودمان انسان باشد، بتواند گناه کند یا گناهکار باشد، در او امکان اشتباه تصمیم گرفتن برود یا او گمراه بوده باشد. می گویند رسول حتما باید معصوم باشد، یعنی از خودش اختیاری نداشته باشد که بتواند مثل ما مرتکب گناهی بشود. می گویند باید از بدو تولد که هیچ، از بدو خلقت اش معصوم باشد و هیچ خطا، اشتباه، گمراهی ای در او نباشد. قبول دارید؟ اعتقاد شیعیان همین است؟ از قلم که ننداخته ام؟ اگر چیزی جا انداختم، شما به آن اضافه کنید

خیلی جالب است این عقیده مشرکان هم بود

بله، اونها هم انسانی مثل خودشان را هرگز قبول نداشتن، آیا باور این که خواندید برای شما سخت است؟ اتفاقا حتی دلایل این تفکر که در بالا خواندید با عقیده مشرکان مکه نیز فرق نمی کرد!!! مشرک ها هم می گفتند باید فرشته بیاید. این که می گفتند باید فرشته از طرف خدا بیاید، از آن جهت بود که فرشته نه تنها معصوم است و عاری از این که مرتکب گناه شود، بلکه دارای قدرت مافوق بشری نیز است

اما چیزی که اینجا جالب است اینکه، پیامبران همیشه به این دسته از افراد که این حرف را می زدند گفته اند ما غیب نمی دانیم، ما انسانی هستیم دقیقا مثل شما فقط به ما وحی می شود، ما نه فرشته ایم و نه قدرت فوق بشری داریم، ما مثل شما هستیم، مثل شما هستیم

ولی شیعیان اصرار دارند که فرستادگان الله غیب می دانند و الکی گفتند که غیب نمی دانیم!!! پس نعوذبالله یعنی پیامبران ریاکار و دروغ گو هستند؟

لیست کاملی از این ایات را بخوانید

و در پایان تذکری، اگر تذکر سود بخشد (اعلی ایه 9)

خدا برای هر قومی از جنس خودش رسول می فرستاد این سنت الهی است، حال آنکه شیعیان می خواهند به فرستادگان عصمتی قایل شوند وقتی معصوم باشند دیگر مثل ما نیستند پس الگوی ما نیز نمی توانند باشند! می خواهم بگویم عصمت اتفاقا دست آویزی می شد برای مشرکان در طول تاریخ انبیا، به این صورت که اگر انبیا معصوم می بودند مردم می گفتند ما هر اندازه سعی کنیم نمی توانیم مثل تو شویم! اما برخی در سایه ی این فکر شوم می خواهند به مردم ساده اینطور القا کنند که اگر به این معصومان متوسل شوید، چون بی گناهند، خدا نمی تواند درخواست آن ها را رد کند و هر کاری هم بکنید خدا به حق معصومین شما را خواهد بخشید

عصمت دقیقا برای این مطرح شده است، عصمت حلقه اصلی توسل است

در حالیکه عصمت در قرآن رد شده است، نه یکبار، در دهها آیه. اما ضربه ای که انسان ها از عصمت می خورند بسیار آشکار و زیان بار است. عصمت برای عده خاصی است، باعث خواهد شد که معتقدین به آن به این باور برسند که هر کاری کنند، قادر نخواهند بود پاک شوند و تنها راه پاک شدن توسل به پاکان است!

این همیشه در گوشه ای از ذهن معتقدین به آن خواهد بود که به خود می گویند، تو معصوم نیستی پس اشکال ندارد گناه کنی چون دست خودت نیست هر کسی جز معصوم گناه می کند

عصمت باعث خواهد شد که انسان تمایل به گناه را در خود تقویت کند و همیشه یک جواب حاضر و آماده و بعبارتی توجیه داشته باشد و آن این که "من معصوم نیستم" اما این در شریعت الله جایگاهی ندارد و به هیچ وجه تعریف نشده و بلکه رد نیز شده است

الله برای هر کدام از بنده هایش از جنس خود آنها فرستاده نازل میکرد تا بنده ها او را تبعیت کنند و الگوی آنها باشد. آیا منطقی است مثلا یک ساحر و جادوگر (دارای قدرت فوق بشری که مانند مردم عادی فاقد آن هستند) به مردم عادی بگوید مثل من روی هوا معلق بمانید؟ یعنی منظور این است آیا معقول است رسولان چیزی بخواهند که در توان انسان ها نیست؟ پس قاعدتا باید رسولان مثل خود انسان ها باشند

قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا

بگو: «(حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می‌کردند، و) با آرامش گام برمی‌داشتند، ما فرشته‌ای را به عنوان رسول، بر آنها می‌فرستادیم!»

سوره اسراء ایه 95

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می‌کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر) اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید

سوره انبیاء آیه 7

وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكًا لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ

گفتند: چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده ولی اگر فرشته‌ای بفرستیم، کار تمام می‌شود؛ دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ

و اگر او را فرشته‌ای قرارمی‌دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی درمی‌آوردیم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه می‌ساختیم؛ همان‌طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می‌سازند

سوره انعام ای 8 و 9

وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ ۖ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ

من هرگز به شما نمی‌گویم خزائن الهی نزد من است و غیب هم نمی‌دانم و نمی‌گویم من فرشته‌ام و نمی‌گویم کسانی که در نظر شما خوار می‌آیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است در این صورت از ستمکاران خواهم بود

سوره هود ایه 31

وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ ۙ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا

و گفتند: چرا این پیامبر غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟ چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند

سوره کوبنده ی فرقان ایه 7

 

فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود

سوره قمر آیه 24

فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ

اشراف کافر قومش گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده‌لوح، مشاهده نمی‌کنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می‌کنیم

سوره هود آیه 27

وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ

ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: «این بشری است مثل شما؛ از آنچه می‌خورید می‌خورد؛ و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد

سوره مومنون ایه 33

وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ

و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید

سوره مومنون ایه 34

قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ

امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می‌گویید

سوره یس آیه 15

 

ولی پیامبران در مقابل این موضع آنها که شما فقط مثل ما هستید چه می گفتند؟ آیا جز این بود که تصدیق می کردند بشری مانند مردم هستند؟

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد نعمت می‌بخشد و ما هرگز نمی‌توانیم معجزه‌ای جز بفرمان خدا بیاوریم افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند

سوره ابراهیم ایه 11

 

 


برچسب‌ها: شیعه گمراهان اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.